عمدهترین جهادها در طول تاریخ برای خاک بوده است؛ خاک سر منشأ پیدایش آدم و تمام موجودات زمین است. اگر خاک نبود سبزهای نبود، درختی نبود و حیوان و انسانی هم وجود نداشت؛ لذا از قدیم خاک نیز مانند آب به عنوان یکی از چهار عنصر اصلی جهان از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
خاک از سه جهت در ادبیات بشری مطرح شده است؛ یکی از این لحاظ که منشأ وجود انسان و جهان خاکی است، دوم مربوط به قداست حفظ یا اهمیت ژئوپلیتیکی آن و سوم از لحاظ مادی و ثروتزایی میباشد.
انسان از خاک آفریده شده و این جمله هم مفهوم دفعی دارد و هم تدریجی؛ یعنی بدون بعد چهارم و یا با بعد چهارم. به این معنا که هم میتوانیم بگوییم که اولین انسان از خاک آفریده شده، مثل کوزه که آن را از خاک میسازند؛ هم میتوان گفت که در تمام زمانها و مکانها انسان از خاک آفریده میشود زیرا «درونداد» یا «اینپوت» او همه بیواسطه یا با واسطه از خاک به عمل میآید. در مفاهیم عرفانی خاک پستترین عنصر است زیرا زیر پای انسان قرار دارد و انسان با اینکه راست قامت است ولی برای شکستن غرور خود سر بر خاک میساید؛ یعنی بالاترین عضو بدن خود را آنقدر پایین میآورد که به زیر پای خود برسد! سجده در برخی دیدگاهها به همین معناست یعنی انسان سر بر خاک میگذارد تا تمام غرورهای بیهوده از او دور شود، اما زمین از نظر ژئوپلیتیک ارزش زیادی دارد به طوری که یک وجب آن را نباید از دست داد و اگر لشکری از انسانها بمیرند تا این یک وجب از دست نرود باید به آنها آفرین گفت و آنها را قهرمانان وطن نامید. لذا بسیاری از جنگها در طول تاریخ برای کاهش یا افزایش این خاک بوده است. البته زمین همان اندازه که بوده هست ولی برای جنگسالاران قابل تغییر بوده زیرا جنگسالاران برخلاف فیلسوفان و دانشمندان فقط صاحب بخشی از زمین بودهاند در حالی که اصلاً برای دانشمندان مرزهای زمینی و خاکی مفهوم نداشته است. اگر چه ابنسینا همدانیالاصل است ولی چه کسی او را فقط همدانی و یا حتی ایرانی صرف میداند؟ او زمان و مکان را در چهار بعد خود تصرف کرده، پس میتوان گفت «مرزبندی» یک نوع «مرضبندی» بوده و برای جنون جنگسالاران آفریده شده است. مثلاً در اسلام میگویند: «الاسلام وطن المسلم: هر جا اسلام است وطن مسلمان است» اما افراد سیاسی این نظریه را مشکوک دانسته و آن را محصول توطئههای دشمن میدانند. اصولاً انترناسیونالیسم برخلاف ناسیونالیسم یک جهان کشوری است در حالی که مثلاً مرزها را در زمان ما انگلستان تعیین کرده است، یعنی اینطور نبوده که ایران از ابتدا به شکل گربه آفریده شده باشد، بلکه در نقطه نقطهی دور آن توطئهی انگلیس و جای پای آن شیر پیر دیده میشود.
در مورد سوم که بیشتر مورد نظر ماست، کوشش برای بهرهوری از خاک است. خاک ایران یا بیابانی است یا کوهستانی. اغلب دشت به معنای واقعی در ایران وجود ندارد مثلاً دشت مغان یا دشت عباس یا دشت گرگان انگشتشمار است، اما سلسله جبال البرز از شمال غرب تا شمال شرق و یا زاگرس و یا تپه ماهورهای دامنههای کرمان و غیره دارای مساحت بیشتری هستند. جهاد خاکی به این معناست که از همین خاک و از همین مزرعهی پاک جز خوبی درو نکنیم!
در این خاک در این خاک در این مزرعهی پاک / به جز عشق به جز مهر دگر تخم نکاریم
اگر چه همه فقط در حرف با این موضوع موافق هستند ولی در عمل میبینیم چه بسا کینه کاشتند و دشمنی درو کردند. روزی فردی به نام مالتوس منحنیای کشید و گفت که شصت سال دیگر زمین خالی نخواهیم داشت و جمعیت همه جا را فراخواهد گرفت، باید به فکر کرات دیگر باشیم! اما اکنون چهار تا پنج بار از این شصت سالها گذشته ولی هنوز زمین خاکی خالی از سکنه است! از چند نقطهی پر جمعیت مانند کلانشهرها که بگذریم دیگر جمعیتی وجود ندارد! مثلاً در تهران آنقدر جمعیت فشرده شده که حتی یک متر مربع از سنگلاخهای درکه یا زاغههای دربند به قیمت خون یک انسان است! اما همین که پا را از تهران بیرون میگذاری، آنقدر دشت و بیابان خالی افتاده میبینی که متعجب میشوی و با خود میگویی یعنی در قرن بیست و یکم و با این همه تکنولوژی و ثروت هنوز باید صد کیلومتر از فاصلهی تهران- قم بیابانی باشد؟ یا هزاران کیلومتر از فاصلهی تهران تا بوشهر و مشهد و ارومیه و اهواز همه خالی از سکنه باشد؟ وقتی با خودروی شخصی در مسیر مشهد حرکت کنید، احساس میکنید هنوز بنی بشری روی زمین نیامده است! به گزارش عباس حسینی، جمعیت نسبی ایران در هر هکتار 15 نفر است و این 15 نفر اگر روی زمین کار کنند، برای آن همه زمین چه کاری میتوانند انجام دهند؟! و میدانیم که 70 درصد جمعیت شهرنشینان و بیش از نیمی از روستاییان نمیدانند کشاورزی چیست! در حالی که پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «کشاورزان گنج زمین هستند.» این است که باید در سال «جهاد اقتصادی» برای کشاورزی اهمیت زیادی قایل شد و مانند سالهای قبل نه تنها کشاورزی را محور توسعه بلکه اساس توسعه بدانیم.