تفسیر موضوعی قران

تفسیر موضوعی قران

ٱلذین إن مکنـهمۡ فی ٱلۡأرۡض أقاموا ٱلصلوة با یاد استادانم آیت الله ربانی شیرازی و محمد امامی کاشانی
تفسیر موضوعی قران

تفسیر موضوعی قران

ٱلذین إن مکنـهمۡ فی ٱلۡأرۡض أقاموا ٱلصلوة با یاد استادانم آیت الله ربانی شیرازی و محمد امامی کاشانی

لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ

پس گردنی زدن به: ترامپ
وقتی یک جوان ایرانی در مقابل دوربین ها، و درحضور هواداران ترامپ، به او پس گردنی می زند که: صدایش از تریبون هم شنیده میشود یعنی اینکه گمشو ترامپ! ما ترا نمی خواهیم و باید یک ایرانی الاصل رئیس جمهور امریکا شود. و باید که پایان تمدن غربی را اعلام، و یک تمدن اسلامی_ ایرانی را برای جهان آرزو کرد. اکنون تنفری که غرب از دین ایجاد کرده بود، به تنفر در مقابل تمدن بی دینی غرب  تبدیل شده است. همه انسانها در تمام دنیا، بیدار شده اند. آنها فهمیده اند که تمدن غرب و مدرنیته، سرابی بیش نبوده که انسان را از: گوریل و میمون هم پست تر می خواهد. و افزایش قبرستان آهن پاره ها را، بر افزایش جمعیت انسان ترجیح می دهد. مدرنیته غرب، همان چیزی است که خرابه ها، بر کودکان غزه  و: سنگها و آجرها را بر زنان فلسطینی، ترجیح می دهد. از نظر مدرنیته، انسان خوب، انسان مرده هست. و چنان فرهنگی بخوبی، تفسیر می شود: و جهانیان را فریب می دهد. و خود را در قبال سنت می گذارد: سنت و مدرنیته! ولی باید گفت: انسانیت و مدرنیته! یعنی مدرنیته تنها چیزی که ندارد، انسانیت است. بجز تبعیض نژادی و برتری  سفید آمریکایی: بر همه عصر ها و نسل ها، چیز دیگری قبول نمی کند. و همه اینها زاییده: توهم: برتری نسل یهود برجهانیان است. آنها که یکبار خداوند به شان افتخار کرد: و فرمود: ( انی فضلتکم علی العالمین) اما، خدا را از کرده خود پشیمان کردند: و خدا فرمود: (لم نجد له عزما) و به مسلمان امر کرد: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) که با آنها دوستی نکنید: زیرا یهودیان، مسیحیان را هم فریب داده، آنها را به نافرمانی خدا تشویق کرده اند. هرکس با یهودیان و مسیحیان دوستی کند، باید صف خود را هم با آنان محسوب نماید. زیرا اساس قران بر تقوا هست. و همه ابنا بشر، از یک پدر و مادر هستند. لذا فرقی با هم ندارند الا: به تقوی. اما آنها نژاد را برتر دانستند. و همینکه از مادر یهودی یا مادر مسیحی، بدنیا آمده اند، میزان برتری آنها بر تمام جهانیان است. این موضوعی است که 1400سال پیش گفته ، ولی امروز دنیا به ان واقف شده! وشهدای غزه از این لحاظ، به بشریت منت بزرگی گذاشته اند، و بیداری جهانی را باید مدیون آنها دانست: هر8میلیارد امروزی و یا بعد از این، همگی مدیون خون 40هزار شهید: کودک و زن و مرد فلسطینی هستند که: نقطه صفر مرزی بین سه دین بزرگ است. دو دین قبلی نمی خواهند بپذیرند که( اکسپایر شده و) مهلت آنها و: تاریخ مصرفشان گذشته است. همیشه انسانها گذشته را با همه بدیهایش، آراسته کرده و دوست می دارند. و این مفهوم ارتجاع در تمدن سازی است. انسان وقتی کودک است، آرزویش بزرگتر شدن است. ولی وقتی بزرگ شد: برای رفع تکالیف بزرگی، یعنی داشتن انسانیت، خود را به کودکی می زند. زیرا در کودکی با یک گریه و جیغ و داد، همه را مطیع خود می کرد و: به خواسته اش می رسید. اما حالا باید کار کند. زحمت بکشد. و از کد یمین! و عرق جبین نان بخورد. اما او دوست دارد که: دزدی کند! دزدی یعنی استفاده از دستمزد و زحمات دیگران: بجای زحمت دادن خود! و لذا انسانها به دو دسته کلی تقسیم می شوند: دزد ها و کارگرها. کارگر ها کار می کنند، ولی دزدها نقشه می کشند: که نتیجه کار انها را ببرند. از این تقسیم بندی به تقسیم بندی سنت و مدرنیته می رسیم! سنت یعنی تمدنی که به کار مشغول است. و مدرنیته یعنی تمدنی که: می خواهد زحمات دیگران را تصاحب کند. استعمار گر و استعمار زده هم نام دیگر: این تقسیم بندی است. و این امر از زمان حضرت آدم ع هم بوده است: حضرت آدم چرا از بهشت بیرون رانده شد؟ چونکه تنبل بود: و همیشه می خورد و می خوابید! لذا خداوند او را از بهشت بیرون انداخت، تا خودش کار کند. و غذا و لباس برای خود و خانواده! تهیه نماید. لذا حضرت آدم واپس گرای اصلی بود! او برای برگشت به دوران کودکی! فرش زیر پایش را شبیه بهشت درست کرد.

لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّهُ

لتدخلن المسجد القدس

اولین گروه داخل شونده به :درون مرزهای اسرائیل، چه کسانی خواهند بود؟ البته نفوذ به اعماق اسرائیل: برای کمک رسانی و تغذیه رایگان، تا بحال انجام شده است. ولی مقصود آن است که مردم دنیا، وظیفه دارند ایست و بازرسی های اسرائیل را :در همه مکانها را برچینند. و سرزمین فلسطین سرزمین عبادت شود. یعنی همه از هر نوع دین و آئیین، مذهب و با هر ایده ای جز: ایده اشغالگری در انجا بروند. اکنون فقط ایده اشغالگری در انجا حاکم است. حتی اسرائیلی های اولیه، به عنوان پناه به فلسطین آمدند. آنها که به یهودیان سرگردان معروف بودند، برای نجات از آوارگی و بی وطنی، به آنجا پناه آوردند عکس های به یادگار مانده نشان می دهد که: هر کشستی پر که از انها می آمد، یک پلاکارد هم با خود حمل می کرد: که در ان درخواست شده که: به انها پناه دهند. اما اینها پناهجویانی بودند که آمدند، و دیگر نرفتند. آمدند تا بمانند. تا اینجا هم مهم نیست. زیرا هرکس دزهر کجای زمین، بخواهد میتواند زندگی شرافتمندانه داشته باشد. اما آنها به زندگی شرافتمندانه نیاز نداشتند. بلکه به دنبال کشتار جمعی: اهالی آنجا بودند تا سرزمین های انها را غصب کنند. شاید بتوان گفت غصب کردن، تنها مرام انسان های غربی: در قرون معاصر بود:سفید های اروپایی که به آمریکا رفته بودند، نیز چنین ایده ای داشتند. خود را محور دنیا پنداشته و: بقیه را دیگری می گفتند! دیگری درجه دو! سیاهپوستان بودند که: شزط زنده ماندن آنها، خدمت به سفید پوستان بود. دیگری درجه سه! سرخپوستان آمریکایی بودند، که گفته می شد یک سرخپوست خوب! سرخپوست مرده است. یعنی باید حاصل تمدن چند هزار ساله را، بدون مقاومت به سفید ها می دادند، و خودشان راهی آخرت می شدند. و اگر کسانی باقی می ماندند، حتی برای خدمتکاری سفید ها هم لیاقت نداشتند. بلکه آنها باید به سیاه پوستها خدمت می کردند. چنین بود که انسان شرقی اصلا در آمار نیست! و اینکه ما فلسطینی ها را آدم حساب می کنیم، آنها خشمگین هستند. بار ها آن را به زبان آورده اند: که گویا این فلسطینی ها هستند که: اشغالگرند و: باید بروند. این سیاست آنها با سکوت و تعجب جهانی مواجه بود. اغلب سازشگران، آن را نشانه تمدن و هزینه های مدرنیته! بیان می کردند و فیلسوفان زیادی تا همین امروز، نیز از ان حمایت می کنند. تنها کسی که آن را باور نکرد و نپذیرفت: امام خمینی بود که فرمود: اسرائیل باید از بین برود! گفت اگر مسلمانها یک سطل آب بریزند، (یا تف بیاندازند) اسرائیل را سیل می برد. اما غزه و فلسطین باور نکرد. عرفات، محمود عباس و اعراب، حتی می گفتند امام خمینی اشتباه می کند. آنها بجای مقابله با این طفل نامشروع، به مذاکره با ان دل بستند. فکر می کردند اگر به انها بگویند: این کار بد است، می پذیرند و دست از رفتار بدشان برمی دارند! امروز هم هنوز ته مانده این تفکر، در غزه حاکم است. و الا همه باید به فرمان حماس، بیرون بریزند: و ایست و بازرسی ها را نابود کنند. و برای نماز به بیت المقدس بروند. همان کاری که پیامبر اسلام در فتح مکه کرد: بدون سلاح رفتند و مکه را فتح کردند. و یا امام خمینی: در ۲۲بهمن انجام داد! در ان روز رژیم وابسته به این جنایت کاران، منع رفت و آمد ۲۴ساعته کردند. اما ایشان فرمود مردم به خیابان ها بیایند: و حکومت نظامی را شکست بدهند. الان هم باید دید که چه کسی در غزه، پیرو محمد ص و یا امام خمینی ره می باشد. تنها کسانی درست عمل خواهند کرد که: کفن پوشان با دست خالی، برای عبادت به بیت المقدس بروند. و راه را برای بقیه نیز باز کنند. البته آنها کاری نخواهند کرد زیرا حزب الله لبنان همه زیرساختهایشان را نابود کرده.و یمن دیمونا را از کار انداخته. و تانکهای آنها همگی به توسط حماس به آهن پاره تبدیل شده است. از  درون بیت المقدس نیز خبر هایی می رسد که مردم اسرائیل بیطرفی خود را اعلام کرده اند. و مخصوصا در شنبه های اعتراض تا سقوط زیادتر شرکت می کنند.

خلق الانسان و علمه البیان

امپراتوری اصلی و مثبت
جعل اسکناس به دلیل: اصالت و اهمیت و ارزش آن است. لذا جعل امپراتوری نیز، به دلیل اهمیت و جایگاه رفیع ان است. انسان امپراتور بالذات است: یعنی هر انسانی برای خود، یک امپراتور است. زیرا جانشین خدا بر روی زمین است: و کل امکانات جهان برای او آفریده شده است. اما دشمنان آن را با یک: ریاست جمهوری یا شهرداری، و حتی رئیس یک اداره، عوض می کنند. امپراتوری اصلی را شرمنده،و به پشت صحنه رانده و از او: یک مستبد و دیکتاتور می سازند. در حالیکه خودشان دیکتاتور و مستبد هستند، که توانستند ضعیف ترین جایگاه را، بر رفیع ترین مقام برتری دهند. و حق را ناحق کنند. حریم کبریایی را به شرک و بت پرستی آلوده نمایند. آنها چون خودشان حقیر هستند ، همه را حقیر می خواهند. و از خورشید تابان روی برتافته، به شمع شاعرانه می خوانند. بله آنها خدای بزرگ را نفی می کنند، چون می گویند: چیزی را که نمی بینیم نمی توانیم قبول کنیم! بجای ان سنگ و چوب و هر آشغالی را، به بهانه اینکه می بینیم! بجای خدا می پرستند. حتی حاضرند هزاران خدایچه را بپرستند. ولی گردن در مقابل خدای بزرگ خم نکنند. و این بیماری خود حقیری، گاه تا مغز استخوان رفته ، هرچه می نویسیم و می نویسند و می گویند! گویا هیچ نگفته اند. مانند کودکی که یک شکلات را که می بیند، دیگر گوشش کر می شود و چشمش نابینا! و غیر از ان هیچ چیزی نمی بیند و نمی خواهد. فیلسوفان و دانشمندان غیر الهی هم، مانند این کودک هستند. وقتی نمی توانند عظمت یک شی را دریافت کنند، آن را مانند خود، پایین می کشند و حقیر می کنند :تا بتوانند زیر چاقوی جراحی آن را ببینند! اما حقیقت بسیار بزرگتر و: پر رمز و راز تر از این حرفها هست. هنوز هیچکس نتوانسته: بر ماه یا مریخ مسلط شود! آن وقت ادعای تسلط برجهان را دارند. هنوز نتوانسته است: از حقوق یک فلسطینی دفاع کند، بعد از نظم نوین جهانی می گوید . بر جهان فخر می فروشد. همه این فخر فروشی ها هم، باد هوا است زیرا که فقط در رسانه ها بازتاب دارد. از قدیم گفته اند: حرف باد هوا است. کودک فلسطینی اما خدا را می شناسد! او در دل همه خرابیها، سفره افطار پهن می کند. و به خدا می گوید: برای تو روزه گرفتم، و برای تو افطار می کنم. روح بزرگ این موجود کوچک، چه آسان فاصله ها را می نوردد. و چه آسان به انتهای هستی می رسد. در حالیکه آن  مغز نخبه پر باد و پر غرور! هنوز نمی تواند یک ذره را، درست بشکافد. و هزاران نفر را با نیروی اتمی، به کام مرگ می فرستد. و بعد هم، جایزه نوبل تعیین می کند! اینها همه برای این است که: امپراتوری ایران را نادیده می گیرند. و دیگران را امپراتور می خوانند.عظمت و وسعت ایران را نمی بینند. ولی کوچکی شهر روم یا یونان باستان، برایشان از هر جهانی بزرگتر است. معلم اول! را یونانی می دانند. در حالیکه اول معلم جهان هستی، خدای بزرگ است. بارها در قران، مظلومانه فرموده: (خلق الانسان و علمه البیان!) ما بودیم که انسان را خلق کردیم. و به او زبان و بیان و خط و علم و دانش آموختیم! چرا شما در بیغوله ها، دنبال هیروگلیف! و خط میخی، کاغذ پاپیروس می گردید. لوح و قلم نزد خداست، اینهمه: نقش عجب بر در و دیوار وجود! هرکه فکرت نکند، نقش بود بر دیوار. ای انسان  ترا چه شده که: عظمت خود و خدا را از آسمان ها، به زیر آوردی و در پستوی خانه: یا آزمایشگاه پنهان کردی؟ و دیگران را به آن فرا خواندی؟ خورشید را سیاه کردی، بعد با چراغ موشی آزمایشگاه، دنبال حقیقت رفتی؟ بیا و راه راست را برگزین. بیا و شیعه شو، و بر امام علی و فرزندان ش ایمان بیاور: و ببین که از فلسطینی سنگ پران! یک فلسطینی موشک پران ساخته، و از اسرائیل اشرفی دزد، یک موش خرما. قدر خود را بدان و با رای به اینجانب: در ریاست جمهوری آمریکا، بار دیگر به امپراتوری شکر گزار: روی بیاورید و از نعمت های: خدایی تشکر کنید تا همه اسمانها و زمین ها را به شما بدهد. این که فقط دنبال یک معدن، یا مقداری نفت! و طلا و جواهر، به کجای شما را می ارزد. در جاییکه جان شما را، خداوند مشتری است، آن را به دیو  و دد نفروشید.

یحرفون الکلم من بعد ماعقلوه

جای قاتل و شهید
در قضیه فلسطین ثابت شد که: دنیا جای قاتل و شهید را عوضی نمی گیرد. بلکه این هواداران قاتل هستند، که سعی دارند او را جای شهید معرفی کنند. یعنی رسانه های صهیونیستی، هواداران و جیره خواران این رسانه ها، سعی دارند اسرائیل را محق جلوه دهند! و فلسطینی ها را تروریست و وحشی معرفی کنند. گویا این فلسطینی ها هستند که: حمله کرده و اسرائیلی ها را بیرون می کنند. و گرنه اسرائیلی ها! مثل شاخ شمشماد با ادب کامل زندگی می کنند. این امر ریشه تاریخی دارد: وقتی که قابیل، هابیل را کشت. طبیعتا حقوق اساسی و همه فیلسوفان، باید او را قاتل معرفی، و محکوم به قصاص کنند. ولی چه اتفاقی می افتد؟ چون دیگر هابیلی در کار نیست: که از خود دفاع کند، حرف او شنیده نمی شود. بلکه حرف قابیل قاتل است که شنیده می شود. این است که گفته می شود: جای قاتل و شهید عوض میشود. و بشریت با فلسفه دروغگو، خود را قانع می کند. زیر اگر حرف قابیل را نپذیرد، هابیل بعدی خواهد بود. پس برای ادامه زندگی باید: به حقیقت پشت کند. و این فلسفه باعث می شود: خدا را هم شریک جرم قابیل معرفی کنند! با طرح این سوال: پس خدا کجاست؟ که انتقام هابیل را بگیرد، و یا نگذارد که قابیل، با بیل، هابیل را بکشد؟ این روند در تاریخ معاصر ما به نام غرب و دیگری مطرح است: غرب که اساسا فرزند قابیل است، برای فرار از عذاب وجدان، از آدم دوری می گزیند. یعنی می داند اگر حضرت آدم، از جنایت او مطلع شود، او را باز خواست می کند. لذا از مکه، و بیت الحرام به غرب و شامات می گریزد. اصولا کلمه باختر به معنی: سر زمین اجنه و یا دشمنان مخفی: حضرت آدم معروف می شود. لذا حضرت آدم وقتی متوجه می شود: که دیگر دسترسی به قابیل ندارد. بنا براین فرزند سوم یا شیث را می خواند، شیث نبی ده کتاب از حضرت آدم دریافت می کند: که در ان اصل موضوع بیان شده، و ماموریت می یابد تا قابیل را پیدا کند: لذا تا شامات سفر می کند. اما قابیلیان دورتر و به اروپا می گریزند، لذا در همانجا در لبنان نیز دفن هست. در حالیکه حضرت آدم ع که مکه را بنا نهاد، و مدینه را بوجود آورد، بر اثر پیمایش سرزمینی، به لبنان هم نمی رسد و: بدن ایشان در نجف اشرف دفن است. زیرا که اجنه یا همان قابیلیان، از نجف و شام هم، دورتر رفته و به اروپا فرار کرده بودند. در زمان اسکند، آتن و روم که از داشتن کتاب و راهنما، محروم بودند، و هیچ پیغمبری را نمی پذیرفتند، فلسفه و علم را بر: اساس اندیشه خود محوری، پایه گذاری کردند. فیلسوفان آتن و روم، برای تکمیل استراتژی جایگزینی شهید و قاتل، به  نفی خدا و اثبات عقل: و انسان خدایی پرداختند. و برای اثبات نظریه خود، به شرق حمله کردند تا آنها را هم، از بربریت! خارج کنند. با اینکه ایران امپراتوری بود، و آنها شهردار(سیتی زن). خود را امپراتوری روم خواندند، و ایرانشهری را به اینجا نسبت دادند. اما شکست خوردند: و به افسردگی قرون وسطی تن دادند. بار دیگر که مغول حمله کرد،  مردم شرق دو گروه شدند: عده ای مانند امروز، خط مقاومت واضمحلال مغول را پی گرفتند، و باقی ماندند. ولی عده ای سر خود گرفتند: و راهی غرب و شامات شدند. وجود آنها غربی ها را از افسردگی بیرون آورد، و رنسانس ایجاد شد. اما این بار نیز به رسم یونانیان، جای شهید و قاتل را عوض کردند: مانند یونان قدیم، خدا را انکار کردند: در اشویتس یا هولو کاست، گفتند خدا کجاست؟ پس اسرائیل را درست کردند: تا به نمایندگی از باختر! و اجنه؟ در بین مردم شک برانگیزند! آنها گفتند: شک مقدمه یقین است. البته یقین به حقانیت قاتل! لذا خدا را زیر سوال بردند، تا خود را متمدن، صاحب دنیا و ابر قدرت جهان معرفی کنند. ایرانیان هم مانند قاجار، شیفته آنها شدند و باور کردند که: غرب دیگر مرکز شیزوفرنی ها نیست. و آنها، واقعا می خواهند انسان را به خوشبختی برسانند. و این بود که همه چیز را به انها بخشیدند: نفت رایگان به آنها دادند، گمرکات و تنباکو و عتیقه جات و طلا.. همه راهی اروپا و آمریکا شد. و شد آنچه نباید می شد.