ابعاد «جهاد اقتصادی» 9
جهاد در علوم اقتصادی
وزیر علوم تأکید بر تغییر بنیادین علوم انسانی دارد
به گزارش سعید حقوردی خبرنگار ماهین نیوز، کامران دانشجو بارها گفته است که پای تحول علوم انسانی ایستاده است.
این اظهار اگر چه بسیار دیر هنگام ولی ضروری است زیرا انقلاب بعد از سی سال و اندی هنوز نتوانسته کتابهای دانشگاهی را تغییر بدهد و در آن تحول ایجاد کند، مثلاً در علوم اقتصادی همیشه تاریخ اقتصاد و عقاید اقتصادی از کتاب «ثروت ملل آدام اسمیت» شروع میشود و اندیشهی اقتصادی هم با نام «مرکانتلیستها» یا «مکتب سوداگری» تبرک میشود. و هیچ دانشجویی حق ندارد از خود سؤال کند یعنی قبل از آن اقتصاد و اندیشه وجود داشته یا خیر. این چشم و گوش بستگی تا دورهی دکترا هم ادامه دارد و حتی اگر بحث گذری هم به تاریخ بزنند همه را با یک جمله شروع و تمام میکنند: «بشر ابتدایی هنوز به علم اقتصاد دست نیافته بود! یعنی تمام انسانهای قبل از آدام اسمیت همه بدوی و غارنشین بودهاند و اگر داد و ستدی هم داشتهاند تصادفی و از روی ناآگاهی بوده است. البته استادانی چون شهید صدر با نوشتن «اقتصاددانان» خواستند به معرفی برخی عقاید اقتصادی قبل از آدام اسمیت بپردازند ولی در های و هوی غیر علمی بودن و مذهبی بودن گم شدند. متأسفانه برخی نظرات دکتر بهشتی یا استاد مطهری هم همینطور و کسانی که عمداً این کارها را کردند و بعد هم به عنوان چهرههای ماندگار معرفی شدهاند! البته قصد معرفیکنندگان هم قربه الی الله و به نیت تألیف قلوب بوده است وگرنه سوء نیت نداشتهاند! مثلاً یکی از چهرههای ماندگار که انتخابش به یمن نفوذ شاگردان در ارگان معرفیکنندهی چهرهی ماندگار رشته مدیریت بوده، از دانشگاه بینالمللی آمریکا مدرک گرفته که حتی زمان شاه هم معتبر نبوده است و میگفتند با پول مدرک میدهد، اما داستان تأیید دکترای ایشان به این صورت بود که یکی از همکلاسیهای همین آقا مدتی قائم مقام وزارت علوم شد بلافاصله مصوبه گذراند: کسانی که در این سالها از آن دانشگاه پولی فارغالتحصیل شدهاند استثنائاً مدرکشان مورد تأیید است. همین آقایان تا سالها نمیگذاشتند مدیریت و اقتصاد اسلامی در دانشگاه تهران تدریس شود و میگفتند تمام نظریات آبکی است! به گزارش قاسم ذهبی و محمود میرزایی حتی تربیت مدرس که یک دانشگاه مولود انقلاب بود و هدفش تدریس ارزشهای انقلاب و اسلام بود با فشار همین آقایان از مسیر اصلی خارج و به کپیبرداری و ترجمههای ناقص از کتب خارجی روی آورد. ذوق و شوق تمام دانشجویان (استادان آینده) این بود که زبان انگلیسیشان قوی شود. بروند ارز دولتی بگیرند و آخرین کتابهای چاپ آمریکا را بخرند و معنای این حرف به روز شدن آنها بود. گاه میشد که در کتب آمریکایی حرف و حدیثهایی از اسلام بیان میشد ولی این آقایان آن را حذف میکردند تا درجهی علمیشان ترک بر ندارد. عجیب بود که در دوران کتابهایی چون قورباغهات را قورت بده و پنیر مرا کی دزدیده! هیچ کس از این اصطلاحات خندهاش نمیگرفت و آن را غیر علمی نمیدانست
ولی وقتی که میگفتی این آه و نالهی مردم افغانستان و عراق و لبنان است که تبدیل به طوفان و سونامی میشود، آنها میخندند! حالا واقعاً کدام خندهدار است؟
چرا باید بشریت به آن درجه از حیوانیت سقوط کند که برای منافع اقتصادی خودش دنیا را به کام جنگ بکشاند؟ واقعاً مردم لیبی به جز دموکراسی چه میخواهند؟ چرا نفت آنان خریداری نمیشود و حباب قیمت نفت بالا و بالاتر میرود؟ آیا این است معنای رقابت سالم در اقتصاد آزاد؟ خوشبختانه ملت ایران اصلاً گول این شعارهای توخالی را نخورد وگرنه مثل افغانستان و عراق هم اشغال میشد و هم منابعش به غارت میرفت. اقتصاد آزاد فقط در کتابهای اقتصاددانان وابستهی ایرانیاست وگرنه در خارج عینیتی ندارد. کجای دنیا اقتصاد آزاد است؟ در جایی که مردم آمریکا زیر خط فقر زندگی میکنند و سالهاست طوفان و سیل آنان را در کام مرگ فرو برده، چگونه کسانی میتوانند تصور آن را بکنند که غرب مهد آزادی، دموکراسی و شهر آرزوها و اقتصاد آزاد است. در حالی که تراستها و کارتلها و کمپانیهای بزرگ و شرکتهای چند ملیتی با تعداد اندک خود 90 در صد ثروت و بازار دنیا را در دست دارند؛ آیا منطقی است که جا بدهند فرد دیگری وارد شود فقط به این دلیل که به تئوری اقتصاد آزاد پایبند باشند؟ اقتصاددانان آمریکایی که حتی از بالارفتن قیمت و سختی معیشت مردم خوشحال میشوند و در بورس و فرابورس این را اقتدار خود میدانند که هر آن افزایش سود دهی و بالارفتن قیمت سهام و سود سهامداران را با انواع و اقسام آمارها نشان بدهند چگونه میتوانند به فکر مردم فقیر باشند؟ آنها که میگویند شرکتها محل سودآوری است نه بنگاه خیریه در کجای ذهنشان تکه نانی برای دست کوچکی که دراز شده است قرار میدهند؟ این است که اقتصاد غرب نه تنها از درون و بیرون پوسیده بلکه از ابتدا اصلاً نبوده! یعنی مکتب اقتصادی وجود نداشته بلکه این اقتصاددانان وابسته بودند که پس از اقدام زور گویان و زراندوزان کار آنها را توجیه کرده و تئوریزه میکردند. آدام اسمیت موفقیتش در این نبود که راه را نشان اقتصاددانان بدهد بلکه سودگری اقتصاددانان را توجیه علمی کرد! یعنی یک مشت دلال و بیسواد بازاری کار کردند و او آن را تحریر و تقریر کرد! اصولاً تمام تئوریهای اقتصادی غرب پس از انجام کارها به وجود آمد. یعنی ماهیت آن بعد از وجود بود. اول عدهای میآمدند خودسرانه کارهایی میکردند بعد که پولدار میشدند قلم به مزدها را استخدام میکردند تا آن را توجیه اقتصادی کنند. در حالی که در اقتصاد اسلامی همه چیز تعریف شده و افراد باید خود را با آن منطبق کنند و به اصطلاح حلال و حرام را بشناسند.