ابعاد جهاد اقتصادی (7)
مفهوم رشد اقتصادی حداقل در دو جا از هم تفکیک میشود؛ رشد ذاتی و رشد عارضی یا غیر ذاتی و به اصطلاح رشد تزریقی.
کشورهای صنعتی دارای رشد ذاتی هستند ولی کشورهای غیر صنعتی اگر رشدی هم داشته باشند با کمک کشورهای صنعتی است. از اینجا مفهوم رشد واقعی مشخص میشود؛ یکی از اشکالات سند چشمانداز که باید اصلاح شود این است که تفاوت بین رشد صوری و ظاهری را با رشد واقعی بیان نکرده؛ مثلاً در جایی که میگوید ایران باید در منطقه اول شود به این نکته توجه نداشته که اگر در منطقه، کشوری رشد بیشتری از ایران دارد، این رشد او ظاهری و یا عارضی است نه ذلتی. شاخص عمدهی این عمل همان تحریم یا محاصرهی اقتصادی است. مثلاً دانشگاه کابل در افغانستان از وجود استادان آمریکایی و حتی پروازی اروپا استفاده میکند و اگر رشد علمی هم دارد متعلق به استادان برونمرزی است، اما در ایران، آمریکا و اروپا نه تنها کمکی نمیکنند بلکه کارشکنی هم میکنند و این دو نباید در ارزیابی یکسان قرار بگیرند. در ترکیه، سوریه و یا حتی در عراق هم اگر پیشرفت علمی دیده میشود یا رشد اقتصادی است و مرهون حضور آمریکاییهاست و یا اگر قزاقستان یا تاجیکستان در برخی فنآوریها از ایران جلوتر هستند، مرهون دولت روسیه است. لذا یکی از موارد مهم برای نوشتن یک سند اطلاع از این امر است که متأسفانه مورد توجه قرار نگرفته است. به گزارش هوشنگ رحمتی خبرنگار ماهین نیوز، وقتی رییسجمهوری ادعا کرد که ایرانیها از نظر هوشی بالاتر هستند در برنامه صرفاً جهت اطلاع این امر به مسخره گرفته شد. در حالی که اگر این موضوع نسبی و ذاتی باشد نه تنها حرف رییسجمهوری صحیح است، بلکه ایران از هم اکنون بالاتر از سند چشمانداز حرکت میکند زیرا هر رشدی ولو یک درصد هم برای ایران در مقابل آن تحریمهای اقتصادی یک حرکت جهشی محسوب میشود و ضریب بالایی به خود اختصاص میدهد.
برای درک بهتر موضوع بهتر است بدانیم رشد اقتصادی دلالت بر افزایش تولید یا درآمد سرانهی ملی دارد. اگر تولید کالاها یا خدمات به هر وسیلهی ممکن در کشوری افزایش یابد، میتوان گفت که در آن کشور رشد اقتصادی اتفاق افتاده است.
اما منظور از رشد اقتصادی چیست؟ رشد اقتصادی به تعبیر ساده عبارت است از افزایش تولید یک کشور در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایه. در سطح کلان، افزایش تولید ناخالص ملی (GNP) یا تولید ناخالص داخلی (GDP) در سال مورد بحث به نسبت مقدار آن در یک سال پایه، رشد اقتصادی محسوب میشود. علت اینکه برای محاسبهی رشد اقتصادی از قیمتهای سال پایه استفاده میشود، آن است که افزایش محاسبه شده در تولید ناخالص ملی ناشی از افزایش میزان تولیدات باشد و تأثیر افزایش قیمتها (تورم) حذف شود.
* منابع رشد اقتصادی عبارتند از:
- افزایش نهادههای تولید (افزایش سرمایه یا نیروی کار)
- افزایش بهرهوری عوامل تولید
- به کارگیری ظرفیتهای احتمالی خالی در اقتصاد
بدیهی است باید رشد اقتصادی ایران با توجه به کشورهای دیگر تعیین شود نه اینکه مثلاً 8 درصد را از پیش تعیین کنیم. این کار چنان جا افتاده که حتی امام جمعهی موقت تهران آیتالله جنتی در نماز جمعه نیز آن را بیان کرد. اشتباه این تعبیر آن است که در حالی در آمریکا و اروپا و حتی چین و ژاپن صحبت از کاهش رشد اقتصادی است، کافیست در ایران رشد یک درصدی باشد یعنی اینکه تمام کشورهای صنعتی با رشد زیر صفر یا منفی روبهرو هستند و ایران با یک درصد رشد مثبت از بقیه وضعیت بهتری دارد. برخلاف تصور، رشد اقتصادی همیشگی و جبری نیست. یعنی اینطور نیست که اگر مثلاً یک درصد رشد میکنیم غرب حتماً 2 درصد رشد میکند! یا اینکه تصور کنیم رشد برای غربیها همیشگی و با درصد بالاست ولی برای ایران کاهنده یا با درصد کم است. اتفاقاً قانون عمل و عکسالعمل در اینجا یعنی اینکه رشد ایران یعنی عدم رشد آمریکا زیرا منابع محدود است و اگر ایران بیشتر از آن استفاده کند ناچار آمریکا کمتر استفاده میکند. فرض کنید ایران منابع نفتی خود را به آمریکا میفروخت، آمریکا دارای نفت بود ولی از هنگامی که ایران توانسته فنآوری پتروشیمی را در اختیار بگیرد، نفت را بیشتر در داخل مصرف میکند و کمتر به آمریکا میفروشد؛ لذا آمریکا دیگر رشد منابع نفتی ندارد بلکه کاهش منابع دارد. هم اکنون که لیبی درگیر مشکلات است، آمریکا برای گران کردن قیمت نفت و رونق بخشیدن به بورس نفت خود از خرید نفت از مخالفانش خودداری میکند. این بدان معناست که مخالفان قذافی دارای منابع نفتی شدند، اما آمریکا فاقد آن بوده ولی تفسیر اقتصاددانان وابسته برعکس است! نشانهی رشد اقتصادی آمریکا را افزایش قیمت نفت در آن ولی پر شدن مخازن لیبی از نفت را کاهش رشد اقتصادی میدانند. ما در مورد اقتصاددانان وابسته بسیار نوشتهایم. کمی بیتوجهی موجب میشود در دام آنها گرفتار آمده و دچار تناقض در بیان و تشخیص رشد شویم. به گزارش عباس حسینی، در ایران هم زمانی که شیر نفت بر اثر اعتصاب کارگران غیور شرکت نفت به سوی آمریکا بسته شد، وطندوستان خوشحال شدند که نفت برای نسلهای آینده پسانداز میشود ولی اقتصاددانان وابسته آن را یک شکست معرفی کردند و گفتند که نفت ایران دیگر مشتری ندارد! مقصود ما هم همین نکته است که آیا کسانی که سند چشمانداز را نوشتهاند به فکر ایران بودهاند یا میخواستهاند منطقه و جهان را آنقدر پیشرفته نشان دهند که دستیابی ایران به آن پیشرفت مشکل شود و امکانپذیر نباشد؟
تقویت پول ملی (دریک یا ریال)
حذف سه یا چهار صفر از پول ملی اقدامی شجاعانه و بسیار مورد نیاز اقتصاد ایران است تا با یک جهش بزرگ از یورش دلار و یورو در امان باشد. همه مردم زمانی را به یاد میآورند که دلار 75 ریال بود و اکنون دلار 12000ریال است.
چه اتفاقی افتاده است؟ آیا امریکا تخم دوزرده کرده است یا اروپا؟ نفت و ثروت برای منطقه خلیج همیشه فارس است اما رشد پولی برای آمریکا است این یعنی چه؟ اورانیوم و معادن طلا برای کشورهای آفریقایی است ولی بازار فلزات رنگین در اروپا و آمریکا است که از خون سیاهان رنگآمیزی شده است. برای روشنتر شدن مثال قالی را باید به یاد آورد: شما وقتی به یک قالی نگاه میکنید از هزاران رنگ و نقش آن لذت میبرید ولی کافی است یک لحظه فکر کنید که برای بافتن این قالی چه خونهایی از ناخنهای زیبای دخترکان دم بخت که برای تهیه جهیزیه خودشان شب تا سحر پای این دارهای قالی نشستهاند و با زخم زبانهای رییس کارگاه و چشمهای هیز او ساختهاند تا شاید بی غرغر صاحبکار چند ریالی پسانداز کنند. فرشته توکلی خبرنگار ماهین نیوز با گشت و گذار در بازار فرش فردوسی ادعا میکند: ما همه میدانیم که اگر دستمزد تمام این دخترکان را برروی هم بگذاریم سود یک تلفن دلال فرش بازار فردوسی را ندارد. آیا این بما نمیآموزد که سود بدست آوردن از طریق قانونی وشرعی با سود بدست آوردن از طریق دوز و کلک فرق دارد؟ فروشنده فرش یا دلال فردوسینشین با یک دروغ و چند قسم صاحب میلیاردها دلار سود میشود در حالیکه هزاران قسم راست آن دخترکان حتی برای صاحبکارشان به یک پشیزی هم نمیارزد؟ نتیجه این مثال آن است که کاهش ارزش ریال در مقابل دلار نه واقعی بلکه تصنعی و معلول دزدیها و کلاهبرداریهای بینالمللی آمریکا بوده است. آمریکا بدون پشتوانه دلار چاپ کرده و روانه بازار کرده است. وقتی در عراق یا افغانستان قراردادی بسته میشود هیچ لازم نیست خزانهداری امریکا در جریان باشد، خود پیمانکاران دسته دسته پول چاپ میکنند و به مردم عراق یا ایران تحویل میدهند؛ مگر کسی جرات دارد از پشتوانه این پولها سوالی بکند؟ کافی است که شک بکند یا اعتراضی بکند فوری بعنوان گروه القاعده دستگیر شده یا کشته میشود و یا به جایی میرود که عرب نی انداخته است! بگفته خانم فاطمه حق وردیان انفجارات 11 سپتامبر و بقیه انفجارات کوچک و بزرگ بعد از آن همه معلول همین حرکت بودهاند. یعنی مردم دنیا کم کم به بیپشتوانه بودن پول آمریکا پیبرده و ان را بدهکار کرده بودند. برج دوقلو منفجر شد تا همه اسناد تجاری اثبات کننده بدهیهای کلان آمریکا نابود شود. سونامی در شرق هم همیشه به دنبال سونامی اقتصادی روی داده است. اگر زلزله اخیر ژاپن طبیعی است چرا تاکنون اتفاق نیافتاده بود؟ مگر زمین خدا فرقی کرده یا کوهها با گذشته تفاوتی بهم زدهاند؟ یا جنس خاک وسنگ تغییر کرده است. از نظر فیزیکی و شیمیایی زمین هیچ تغییر نداشته است و یا لااقل این تغییرات به این سرعت نمیتوانسته صورت گیرد مگر عامل انسانی در آن دخیل باشد و این به آن معنی است که ژاپن نخواسته در انفجارات هم از غرب عقب بماند! بجای برجهای دوقلو که دیگر تکرای بود و ممکن بود هیچکس باور نکند نیروگاههای هستهای دوقلو را منفجر کردند. البته ممکن است مانند برجهای دوقلو کار یک گروه تروریستی اعلام شود و یا تقصیر به گردن خدا و طبیعت انداخته شود ولی آیا این خدا همیشه به سراغ سرمایهداران میرود و از آن ها حمایت میکند؟ دراین زلزله مردم عادی کشته شدند ولی شرکتهای ژاپنی یا سود بردند و یا بدهیهایشان محو شد! زیرا دیگر ساختمانی نیست تا در آن اسناد بدهیشان نگهداری شود! و یاحتی همین زلزله بهانهای میشود تا از پس دادن حساب سر باز زنند. در هرصورت این نوع زد و بندهاست که باعث رشد ین در برابر دلار یا دلار در برابر ریال میشود. سالها فکر اینکه ریال ایران ذره ذره آب میشد و در برابر دلار کمر خم میکرد به غرور ملی ایرانیان لطمه میزد تا اینکه این روش ابداع شد. البته قبل از ایران، ترکیه به این کار اقدام کرده و نتیجه خوبی گرفته است. محمد ابراهیم حسینی میگوید در سالهای 60یا 62بود که یک ترک ترکیهای در ارومیه پیش شوهر خاله من آمد و یک کارتن لیر ترک داد واز او فقط بیست هزارتومان پول ایرانی خواست او به طمع اینکه سود کلانی کرده است آن کارتن پر از لیره را گرفت و بیست هزار تومان را داد! بعد که رفت در بازار ارز ارومیه آن را بفروشد دید 19 هزارتومان بیشتر نمیارزد! اینهمه صفر در جلو لیرهای ترکیه ارزش چهار یا پنج صفر بیشتر ایران را نداشت. اما اکنون هر لیر ترکیه 8 هزار ریال ارزش دارد یعنی همان بیست هزار تومان را بدهید فقط 16 لیر ترکیه تحویل میگیرید! این تجربه موفق نگرانی ایرانیها را رفع میکند یعنی ارزش دلار برمیگردد به سالهای دهه 30یا 40! و شاید عقبتر و همه خیانتهای امریکاییان و اقتصاددانان وابسته آنان نقش بر آب میشود. یک ریال میدهید و یک دلار میگیرید. 12000ریال بدهید بجای یک دلار فعلی 12000دلار میگیرید و این است که حذف صفر از ریال موجب افت ناگهانی اقتصاد آمریکا زده ایران میشود ولی اقتصاد اصیل ایرانی را رشد میدهد. البته پیشنهاد میشود بجای کلمه ریال که اسپانیایی است یا تومان که مغولی است از دریک که پارسی است یا اصلا یک نام جدید استفاده شود. اما بههرحال چند سال اول باید باهمین نام باشد تا رشد و تقویت پول ملی به زیر دندانهای اقتصاد اسلامی ایرانی مزه کند و بعد اسامی را عوض کردن اشکال ندارد.
در اسلام تأکید فراوان شده که باید برای معاش تلاش کرد ولی عدهای میخواهند بدون هرگونه رنجی به گنج دست یابند. برخی از این افراد که خام هستند و با خیالات زندگی میکنند دلشان میخواهد شب که خوابیدند، در خواب یا بیداری آدرس گنجی به آنان داده شود و یا تعدادی از آنها که مذهبی هستند، فکر میکنند فقط با دعا کردن میتوان به زندگی راحت دست یافت، اما قرآن کریم میفرمایید:
«وَ أَنْ لَیْسَ لِلإنْسانِ إلاّ ماسَعی» یکی از ابعاد کوشش برای زمان حال است و بعد آن برای آینده است. البته در احادیث قدسی آمده است که خداوند به پیامبر گله کرد که من از بندهام عبادت فردا را نخواستم ولی او از من روزی ماهها و سالهای آینده را یکجا میخواهد! البته این مفهوم عرفانی از آن جهت است که خداوند قادر است بندگان خود را تأمین کند. به گفتهی حجتالاسلام قربانی، امام جعفر صادق (ع) به تازه مسلمانی فرمودند: «اگر دو نکته را رعایت کنی مسلمان واقعی هستی؛ اول اینکه مرگ را فراموش نکنی و به آن یقین داشته باشی، دوم اینکه بدانی خداوند اول روزی تو را به تو میدهد و نگران آن نباشی.» ولی به هر حال باید بشر هم فعالیتی بکند، چنانچه امام جعفر صادق (ع) در جای دیگری میفرماید: «برای دنیای خود چنان فعالیت کنید که گویا صد سال دیگر زنده هستید و برای آخرت خود چنان بکوشید که گویا همین فردا خواهید مرد.» لذا تأمین زندگی و آینده دو مقولهی مهم زندگی فردی و اجتماعی را تشکیل میدهند. این نیاز در قرون معاصر بیشتر و بهتر مورد توجه قرار گرفته تا جایی که مؤسسات زیادی برای این کار به وجود آمدند، از سازمانهای تأمین اجتماعی گرفته تا شرکتهای بیمه درصدد برطرف کردن این نیاز هستند. البته دولتها در بسیاری از کشورها این وظیفه را انجام میدهند. کلمهی «دولتی» خیال مردم را راحت میکند؛ کار دولتی، کالای دولتی، وام دولتی و... اما شرکتها در برخی کشورها چنین اعتباری دارند که نام نهادشان اعتمادبخش است و اغلب شرکتهای بیمه نیز چنین حالتی دارند. در نهایت در پشت همان شرکتها هم دولت وجود دارد و با خط مشی دولتها اداره میشود زیرا امکان ندارد در یک کشور دو نوع خط مشی حاکم باشد؛ یا دولتها تابع شرکتها هستند یا شرکتها تابع دولتها و البته هرکدام قویتر باشند دیگری را در خود حل میکنند تا هماهنگ باشند.
متأسفانه یا خوشبختانه در ایران مردم در درجهی اول به خدا متکی هستند و به رزق او امیدوار و لذا چندان در فکر تأمین آتیه نیستند. آنهایی که در فکر تأمین آتیه هستند، فقط دولت را قبول دارند یعنی در واقع دولت را روزیدهنده میدانند! به گزارش محسن زهرهوند، به عنوان مثال تمامی کودکان وقتی میخواهند همراه پدر نماز بخوانند، به جای به قبله، رو به پدر یا مادر میایستند! در واقع پدر و مادر را قبلهی خود میدانند. توصیهی شرع مقدس اسلام به پدر و مادرها همین است که به هر قولی که به کودکان میدهند، عمل کنند زیرا کودکان، پدر و مادر را روزیدهندهی خود میدانند. انسانها هم بنابر رشد عقلی خود پدر و مادر، رییس شرکت، مدیر اداره، رییس دولت یا سازمانهای بینالمللی را ولی نعمت خود میدانند. لذا بیمه در ایران چندان جایگاهی ندارد. به گزارش مهندس رحمتی از خانهی ورزشکاران معمولاً هیچ ورزشکار یا هنرمندی بیمه نیست! البته به این معنا نیست که دولت امکان بیمه کردن را برای آنها فراهم نکرده، بلکه اغلب اوقات تنبلی یا بیاعتقادی خود آنان است. مثلاً وقتی به آنها گفته میشود مقداری از حقوق آنها برای بیمه کسر خواهد شد، فوری میگویند فعلاً آن پول را کسر نکنید! اما طبیعی است همین که پا به سن گذاشتند و زمستان زندگیشان فرا رسید حاضر میشوند چند برابر بدهند، اما دیگر دیر شده است. یعنی از یکسو مردم علاقهای به بیمه شدن از خود نشان نمیدهند و از سوی دیگر، برنامهریزی دولت برای بیمه بینتیجه است. یک روز کارگران ساختمانی اعتراض میکنند که بیمه نیستند، سالها طول میکشد تا دولت مصوبهای بگذراند و با 23 هزار تومان ماهانه آنها را بیمه کند یعنی 77 هزار تومان بقیه را دولت به بیمه بدهکار میشود، بعد دولت نمیتواند آن 77 هزار تومان را بدهد و ناچار بیمه حکم توقیف میگیرد و یکی از شرکتهای دولتی را مصادره میکند! از سوی دیگر حتی کارگران ساختمانی به علت نامشخص بودن درآمدشان ممکن است نتوانند همان 23 هزار تومان را هم مرتب بپردازند در نتیجه امتیاز خودشان را به دیگران واگذار میکنند و به نام آنها افراد دیگری بیمه میشوند یا از دفترچههای آنان استفاده میشود. همینطور بحث خبرنگاران که حتی اعتراض رییس دولت را هم بر میانگیزد که چطور سه هزار خبرنگار در زمان کوتاهی ناگهان 9 هزار نفر میشوند؟ بهترین راه بیمه یک کاسه کردن آن است یعنی مانند هدفمندسازی یارانهها همه بیمه شوند و همان 7 درصد را بپردازند. با این کار اولاً سرمایهی بیمه هر چه همگانیتر باشد بیشتر شده و ریسک آن کمتر میشود، یعنی احتمال و خطر بیماری همه با هم بسیار کمتر است، ثانیاً دیگر این همه دفاتر و هزینه برای محاسبه و اخذ جریمه و امثال آن تعطیل میشود.
عمدهترین جهادها در طول تاریخ برای خاک بوده است؛ خاک سر منشأ پیدایش آدم و تمام موجودات زمین است. اگر خاک نبود سبزهای نبود، درختی نبود و حیوان و انسانی هم وجود نداشت؛ لذا از قدیم خاک نیز مانند آب به عنوان یکی از چهار عنصر اصلی جهان از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
خاک از سه جهت در ادبیات بشری مطرح شده است؛ یکی از این لحاظ که منشأ وجود انسان و جهان خاکی است، دوم مربوط به قداست حفظ یا اهمیت ژئوپلیتیکی آن و سوم از لحاظ مادی و ثروتزایی میباشد.
انسان از خاک آفریده شده و این جمله هم مفهوم دفعی دارد و هم تدریجی؛ یعنی بدون بعد چهارم و یا با بعد چهارم. به این معنا که هم میتوانیم بگوییم که اولین انسان از خاک آفریده شده، مثل کوزه که آن را از خاک میسازند؛ هم میتوان گفت که در تمام زمانها و مکانها انسان از خاک آفریده میشود زیرا «درونداد» یا «اینپوت» او همه بیواسطه یا با واسطه از خاک به عمل میآید. در مفاهیم عرفانی خاک پستترین عنصر است زیرا زیر پای انسان قرار دارد و انسان با اینکه راست قامت است ولی برای شکستن غرور خود سر بر خاک میساید؛ یعنی بالاترین عضو بدن خود را آنقدر پایین میآورد که به زیر پای خود برسد! سجده در برخی دیدگاهها به همین معناست یعنی انسان سر بر خاک میگذارد تا تمام غرورهای بیهوده از او دور شود، اما زمین از نظر ژئوپلیتیک ارزش زیادی دارد به طوری که یک وجب آن را نباید از دست داد و اگر لشکری از انسانها بمیرند تا این یک وجب از دست نرود باید به آنها آفرین گفت و آنها را قهرمانان وطن نامید. لذا بسیاری از جنگها در طول تاریخ برای کاهش یا افزایش این خاک بوده است. البته زمین همان اندازه که بوده هست ولی برای جنگسالاران قابل تغییر بوده زیرا جنگسالاران برخلاف فیلسوفان و دانشمندان فقط صاحب بخشی از زمین بودهاند در حالی که اصلاً برای دانشمندان مرزهای زمینی و خاکی مفهوم نداشته است. اگر چه ابنسینا همدانیالاصل است ولی چه کسی او را فقط همدانی و یا حتی ایرانی صرف میداند؟ او زمان و مکان را در چهار بعد خود تصرف کرده، پس میتوان گفت «مرزبندی» یک نوع «مرضبندی» بوده و برای جنون جنگسالاران آفریده شده است. مثلاً در اسلام میگویند: «الاسلام وطن المسلم: هر جا اسلام است وطن مسلمان است» اما افراد سیاسی این نظریه را مشکوک دانسته و آن را محصول توطئههای دشمن میدانند. اصولاً انترناسیونالیسم برخلاف ناسیونالیسم یک جهان کشوری است در حالی که مثلاً مرزها را در زمان ما انگلستان تعیین کرده است، یعنی اینطور نبوده که ایران از ابتدا به شکل گربه آفریده شده باشد، بلکه در نقطه نقطهی دور آن توطئهی انگلیس و جای پای آن شیر پیر دیده میشود.
در مورد سوم که بیشتر مورد نظر ماست، کوشش برای بهرهوری از خاک است. خاک ایران یا بیابانی است یا کوهستانی. اغلب دشت به معنای واقعی در ایران وجود ندارد مثلاً دشت مغان یا دشت عباس یا دشت گرگان انگشتشمار است، اما سلسله جبال البرز از شمال غرب تا شمال شرق و یا زاگرس و یا تپه ماهورهای دامنههای کرمان و غیره دارای مساحت بیشتری هستند. جهاد خاکی به این معناست که از همین خاک و از همین مزرعهی پاک جز خوبی درو نکنیم!
در این خاک در این خاک در این مزرعهی پاک / به جز عشق به جز مهر دگر تخم نکاریم
اگر چه همه فقط در حرف با این موضوع موافق هستند ولی در عمل میبینیم چه بسا کینه کاشتند و دشمنی درو کردند. روزی فردی به نام مالتوس منحنیای کشید و گفت که شصت سال دیگر زمین خالی نخواهیم داشت و جمعیت همه جا را فراخواهد گرفت، باید به فکر کرات دیگر باشیم! اما اکنون چهار تا پنج بار از این شصت سالها گذشته ولی هنوز زمین خاکی خالی از سکنه است! از چند نقطهی پر جمعیت مانند کلانشهرها که بگذریم دیگر جمعیتی وجود ندارد! مثلاً در تهران آنقدر جمعیت فشرده شده که حتی یک متر مربع از سنگلاخهای درکه یا زاغههای دربند به قیمت خون یک انسان است! اما همین که پا را از تهران بیرون میگذاری، آنقدر دشت و بیابان خالی افتاده میبینی که متعجب میشوی و با خود میگویی یعنی در قرن بیست و یکم و با این همه تکنولوژی و ثروت هنوز باید صد کیلومتر از فاصلهی تهران- قم بیابانی باشد؟ یا هزاران کیلومتر از فاصلهی تهران تا بوشهر و مشهد و ارومیه و اهواز همه خالی از سکنه باشد؟ وقتی با خودروی شخصی در مسیر مشهد حرکت کنید، احساس میکنید هنوز بنی بشری روی زمین نیامده است! به گزارش عباس حسینی، جمعیت نسبی ایران در هر هکتار 15 نفر است و این 15 نفر اگر روی زمین کار کنند، برای آن همه زمین چه کاری میتوانند انجام دهند؟! و میدانیم که 70 درصد جمعیت شهرنشینان و بیش از نیمی از روستاییان نمیدانند کشاورزی چیست! در حالی که پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «کشاورزان گنج زمین هستند.» این است که باید در سال «جهاد اقتصادی» برای کشاورزی اهمیت زیادی قایل شد و مانند سالهای قبل نه تنها کشاورزی را محور توسعه بلکه اساس توسعه بدانیم.
بخش سوم
«جهاد اقتصادی» ابتدا اقتصاد جهانی میخواهد
«جهاد اقتصادی» نیازمند اندیشهی «جهاد اقتصادی» است. همانطور که سیدشمسالدین حسینی وزیر امور اقتصادی و دارایی در نماز جمعه بیان کرد و در بررسیهای به عمل آمده توسط محمود صادقی خبرنگار مناقصهمزایده نشان داده شده که در طول 60 سال قبل از انقلاب یا در حدود یک سده، جوّ عمومی جهانی کاملاً برعکس شده است.
وی که از گردهمایی «انجمن نخبگان ماهین» گزارش تهیه کرده، میگوید در این گردهمایی گفته شده هنگامی که سازمان ملل تأسیس شد شعار اصلی جهانیان یک قطعه شعر فارسی بود! حتی اقبال لاهوری در آن زمان گفت که جامعهی ملل یا سازمان ملل باید به جای ژنو در تهران تشکیل شود. در آن زمان ایران توسط آمریکا و روسیه و انگلیس اشغال شده بود، اما آنها میدانستند شیر اگر پیر هم شد شیر است؛ لذا رؤسای جمهور این سه کشور یعنی چرچیل و روزولت و استالین سه نفری در تهران گرد آمدند و تهران را پل پیروزی نامیدند. از آن زمان دولتهای قجر و پهلوی که دلباختهی غرب بودند کاری کردند که شعار سعدی نه تنها محو شد بلکه امروزه میبینیم که افتخار هر ایرانی خودباخته این است که کودکش قبل از اینکه زبان باز کند، انگلیسی یاد بگیرد! و همین امر در دانشگاه خودباخته جلوهگری میکند به خصوص در علوم انسانی به ویژه در علوم اقتصادی! پس باید راه رفته را از همان مسیر برگشت، یعنی باید کاری کرد که ایرانی به تئوریهای اقتصادی خودش بیش از تئوریهای غربی یا شرقی اهمیت دهد. برای درک بهتر موضوع به مسألهی اشتغال میپردازیم:
در اقتصاد و علوم اقتصادی فرضیه بر مبنای اشتغال کامل است زیرا تعادل اقتصادی وجود دارد، اما این فرضیه هرگز مورد اطمینان استادان اقتصاد نبوده و نیست؛ به دلیل آنکه همگی از نبود اشتغال یا بالا بودن آمار بیکاری صحبت میکنند و بدون توجه به استدلالهای خود در کتابهای اقتصادی در جوّ سیاسی گرفتار میشوند. دانشجویان دورهی دکترا میدانند که چه مقدار باید در ریاضیات تسلط داشته باشند تا آن استدلالهای محکم را هم درک و هم تدریس کنند، اما وقتی از کلاس خارج میشوند میبینند خودشان بیکارند چه رسد به جامعه! و این تضاد دایمی یک دانشمند با محیط بیرون است. تمام وصلههایی از قبیل ارتباط صنعت با دانشگاه یا امور اشتغال فارغالتحصیلان و غیره نمیتواند مرهمی بر این شکاف بگذارد. اما مشکل کجاست؟ مشکل در زمینهی فکری اقتصاد است نه علم یا عملکرد فرمولهای آن، زیرا فارغالتحصیل دورهی دکترا، کشاورزی را شغل نمیداند و حاضر نیست به کار روی زمین مشغول شود. دولتها نیز که از همین فارغالتحصیلان تشکیل شدهاند، حاضرند مسایل امنیتی و روابط بینالملل را زیر سؤال ببرند و از مهاجران برای کار روی زمین استفاده کنند ولی به فارغالتحصیلان کمک هزینه بدهند تا کار پیدا کنند! وامهای کلان فارغالتحصیلان نیز همگی به نام فارغالتحصیلان ولی به کام نزولخواران است.
به گزارش آزاده حسینی خبرنگار مناقصهمزایده، در ستون نیازمندیهای روزنامهها حتی مدرک فارغالتحصیلی نیز در بازار کسب و کار جابهجا میشود. حالا اگر ذهنیت عوض و کار برای کسب روزی حلال یک عبادت محسوب شود، همانطور که در اسلام آمده باز هم این مشکلات باقی میماند؟
مثال دیگر در مورد ارزش پول ملی است. بر اساس نظریهی اقتصاددانان باید پول ملی تضعیف شود تا صادرات رونق گیرد و تورم به اقتصاد تزریق کنند تا رونق اقتصادی داشته باشیم! اما اینطور نیست. مردم ما اهل ریاکاری نیستند که بخواهند با هر ترفندی پولدار شوند؛ آنها حلال و حرام سرشان میشود. با تغییر مصنوعی نرخ ارز، پول حرام در جیب مردم ریخته میشود. ممکن است افراد بسیاری که دستشان به بیتالمال بند است و با هر سرفهای دلار پاداش میگیرند از این کار راضی باشند ولی سرانجام آن خالی شدن سفرهی مردم و به فقر رسیدن آنهایی است که دستی در بیتالمال ندارند. «خرمای دلار بر نخیل است.»
تمام اختراعات به اسم آمریکا یا اروپا ثبت شده و این از منظر ما بعید نبود، زیرا معمولاً کار را فردی میکند و پرونده را فرد دیگری زیر بغل میزند! مثلاً ادیسون 2500 اختراع دارد. او اگر سه روزی یک اختراع هم میکرد 20 سال باید دایماً در اختراع باشد و این بعید است، اما میگویند علت آن بوده که خودش مسؤول ادارهی ثبت اختراعات بوده و لذا هر کس اختراعی میآورد با او شریک میشد و یا اینکه میگفت به درد نمیخورد و به اسم خودش ثبت میکرده است.
اخیراً در نمایشگاه اختراعات ترکیه معلوم شد بسیاری از اختراعات کار ایرانیها بوده که به نام اروپاییها ثبت شده. به تازگی در نمایشگاه اختراعات مسکو نیز معلوم شده که اختراع رادیو و تلفن و دیگر خردهریزها کار روسیه بوده ولی به نام اروپا ثبت شده است! رشد 11 درصدی علم در ایران در سال گذشته ثابت کرد که علم در دست ایرانیان بوده ولی به نام اروپاییان ثبت میشده است.