اگر بخواهیم یک تفاوت اساسی بین نبوغ و غریزه یا خلاقیت و تقلید بیان کنیم آن این است که غریزه چیزی به جهان اضافه نمی کند! ولی خلاقیت و نو آوری که برخاسته از نبوغ است به جهان چیزی را اضافه می کند و ثروت دنیا را افزایش داده و تضایف یا هم افزایی ایجاد کند. اولین عنصری که همه انسانها میتوانند به جهان اضافه کنند کلمه یا سخن گفتن است. که انسان را حیوان ناطق گفته اند. سخن گفتن یا بیان داشتن و ایجاد زبان از خلاقیت های انسان است که به جهان اضافه کرده است. زبان فارسی یا انگلیسی قبلا نبوده و لی به وسیله انسان ایجاد شده و همیشه هم در حال تکامل و افزایش است. باید دانست که زبان و گفتار گرچه در ظاهر نرم افزاری است ولی مقدمات و نتایج آن سخت افزاری می شود. خلاقیت را به عالم ماده یا طبیعت هم می کشاند. مثلا آموزش شیمی، یک کارکرد از زبان است که از سوی معلم به دانش آموزش منتقل می شود. اما همین علم(نرم افزار ) برمبنای تجربیات گذشته(مقدمات) است و منتج به تجربیات جدید هم می شود که در عالم واقع وجود خارجی نداشته. پس اهمیت کلمات یا اسما، به واسطه فیض بودن آن است. وقتی خداوند در قران می فرماید : علم الادم الاسما کلها) ما همه اسامی را به آدم آموزش دادیم، یعنی تجربیات موجودات پیشین و پسین به صورت فرمول یا نرم افزار به آدم القا شد حال ممکن است خود این امر هم مادی باشد! یعنی خداوند در مغز انسان یک چیپ یا قطعه یا بخشی را ایجاد کرده که در حافظه آن همه اسما بوده. لذا ماده که از ریشه امتداد می اید، یعنی در امتداد معنویت است. عالم معنی یک عالم صد در صد است ولی امکانات دریافت ما 50درصد بالفعل است و 50درصد دیگر بالقوه است و ما باید با آموزش و پرورش آن را به صد درصد برسانیم. مثلا در حالت عادی چشم ها برخی نورها را نمی بیند ولی در اثر استفاده از دستگاههای کمکی مثل میکروسکپ و تلسکوپ، موفق به دریافت آنها می شود. نبوغ در این جا به معنی آن است که بجای استفاده از عینک، لنز در داخل قرنیه قرار بگیرد یعنی قرنیه، کارکرد خود را تقویت کند. که برخی آن را چشم برزخی می گویند. چشم برزخی را اگر بخواهیم مثال مادی بزنیم. مانند این است که شخص مجهز به ایکس ری می شود! خیلی چیزهایی که در حالت عادی نمی تواند ببیند، در این صورت قادر به دیدن می شود. بقیه حس های انسان هم رشد می کند. و درست در لحظه ای که انسان به دید صد درصد می رسد می میرد! چرا که آماده شده برای زندگی با قوای صد در صد. نبوغ انسان در بهشت به کمال رسیده است یا در واقع کسانی که به کمال نبوغ رسیده اند وارد بهشت می شوند. مثل شهدا، شهدا نابغه ترین افراد جهان هستند زیرا موقعیت را خوب تشخیص داده و جان خود را هم بر آن گذاشته اند. الان شهدای جنگ تحمیلی برای ما ثابت شده که افراد سوپر نابغه بودند. چیزهایی می دیدند و می فهمیدند که دیگران قادر نبودند، و آنقدر در این مسیر رشد کرده بودند که جذبه زندگی در این دنیا برایشان حقیر شده بود. جانبازان و آزادگان در درجه دوم نبوغ قرار دارند زیرا کمی به زندگی در این دنیا متمایل بودند. به همین جهت برخی از انها اعتراض می کنند، یا امکانات از دولت می خواهند! فلسفه اعتراض معترضین که حتی به ضدیت به نظام هم ممکن است رسیده باشد سهم خواهی از دنیا است. اما آنهاییکه سهم خواهی را فراموش کرده و در گمنامی زندگی می کنند در واقع خود را آماده بریدن کامل از دنیا می کنند. و زخارف دنیایی در نظر آنها از عطسه یک بز هم کمتر است زیرا رهبر انها امام علی ع است که فرمود: حکومت و قدرت و سیاست که برای شما شیرین است برای من از ریزش بینی عطسه یک بزهم بی ارزش تر است.
Genius and instinct
If we want to express a fundamental difference between genius and instinct or creativity and imitation, it is that instinct does not add anything to the world! But the creativity and innovation that comes from genius adds something to the world and increases the wealth of the world and creates multiplication or synergy. The first element that all human beings can add to the world is the word or speech. That man has been called a talking animal. Speaking or expressing and creating language is one of the human creativity that has added to the world. Persian or English did not exist before and Lee was created by man and is always evolving and increasing. It should be noted that language and speech, although in appearance software, its preparations and results become hardware. And it also draws creativity into the material or natural world. Chemistry education, for example, is a function of language that is transmitted from teacher to student. But the same science (software) is based on past experiences (preliminaries) and results in new experiences that did not exist in the real world. So the importance of words or nouns is due to its grace. When God says in the Qur'an: We have taught all the names to Adam, that is, the experiences of the former and later beings were instilled in Adam in the form of formulas or software. Now this may also be material! That is, God created a chip or piece or part in the human brain that had all the names in its memory. Therefore, matter that comes from the root, that is, along spirituality. The world means one hundred percent world, but our receiving possibilities are 50 percent actual and the other 50 percent is potential, and we must increase it to one hundred percent through education. For example, normally the eyes do not see some light, but due to the use of auxiliary devices such as microscopes and telescopes; they are able to receive them. Genius here means that instead of wearing glasses, the lens is placed inside the cornea, that is, the cornea strengthens its function. Which some call the purgatory eye. The purgatory eye if we want to give a material example. It's like a person getting an X-ray! Many things he could not normally see, in which case he would be able to see. The rest of the human senses also grow. And it dies at the very moment when man reaches one hundred percent sight! Because ready to live with one hundred percent strength. Man's genius has reached perfection in heaven, or in fact those who have reached the perfection of genius will enter paradise. Like the martyrs, the martyrs are the most genius people in the world because they recognized the situation well and put their lives on it. Now the martyrs of the imposed war have proven to us that they were super geniuses. They saw and understood things that others could not, and they had grown so much in this way that the passion for life in this world was despised. Veterans and freedmen are second only to genius because they were a little inclined to live in this world. That is why some of them are protesting, or asking the government for facilities! The protest philosophy of the protesters, which may even have reached opposition to the regime, is to demand a share from the world. But those who forget to share and live in anonymity are actually preparing to cut themselves off completely. And in their view, worldly luxuries are less than the sneeze of a goat because their leader is Imam Ali (AS) who said: The government, power and politics that are sweet to you are more valuable to me than the sneeze of a goat.
العبقریة والفطرة
إذا أردنا أن نعبر عن اختلاف جوهری بین العبقریة والغریزة أو الإبداع والتقلید ، فهذه الغریزة لا تضیف شیئًا للعالم! لکن الإبداع والابتکار الذی یأتی من العبقریة یضیف شیئًا إلى العالم ویزید من ثروة العالم ویخلق المضاعفة أو التآزر. العنصر الأول الذی یمکن لجمیع البشر أن یضیفوه إلى العالم هو الکلمة أو الکلام. سمی هذا الرجل بالحیوان المتکلم. یعد التحدث أو التعبیر عن اللغة وإبداعها أحد الإبداع البشری الذی أضاف إلى العالم. لم تکن اللغة الفارسیة أو الإنجلیزیة موجودة من قبل ، وقد خلق الإنسان لی وهو دائمًا یتطور ویزداد. وتجدر الإشارة إلى أن اللغة والکلام ، على الرغم من ظهوره فی البرمجیات ، فإن استعداداته ونتائجه تصبح أجهزة. کما أنه یجذب الإبداع إلى العالم المادی أو الطبیعی. تعلیم الکیمیاء ، على سبیل المثال ، هو إحدى وظائف اللغة التی تنتقل من المعلم إلى الطالب. لکن نفس العلم (البرمجیات) یعتمد على التجارب السابقة (التمهیدات) وینتج عنه تجارب جدیدة لم تکن موجودة فی العالم الحقیقی. لذا فإن أهمیة الکلمات أو الأسماء ترجع إلى فضلها. عندما قال الله تعالى فی القرآن: لقد علمنا آدم کل الأسماء ، أی أن تجارب الکائنات السابقة واللاحقة غُرِسَت فی آدم على شکل معادلات أو برمجیات ، والآن قد یکون هذا أیضًا مادیًا! أی أن الله خلق شریحة أو قطعة أو جزء فی دماغ الإنسان یحتوی على جمیع الأسماء فی ذاکرته. لذلک ، المادة التی تأتی من الجذور ، أی على طول الروحانیات. العالم یعنی عالم مائة بالمائة ، لکن احتمالات الاستلام لدینا هی 50 بالمائة فعلیة و 50 بالمائة أخرى محتملة ، ویجب علینا زیادتها إلى مائة بالمائة من خلال التعلیم. على سبیل المثال ، عادة لا ترى العیون بعض الضوء ، ولکن بسبب استخدام الأجهزة المساعدة مثل المجاهر والتلسکوبات ، فإنها قادرة على استقبالها. تعنی العبقریة هنا أنه بدلاً من ارتداء النظارات ، توضع العدسة داخل القرنیة ، أی أن القرنیة تقوی وظیفتها. الذی یسمیه البعض بالعین المطهر. العین المطهرة إذا أردنا أن نعطی مثالاً مادیًا. إنه مثل شخص یحصل على أشعة سینیة! أشیاء کثیرة لا یستطیع رؤیتها عادة ، وفی هذه الحالة سیکون قادرًا على رؤیتها. کما تنمو بقیة حواس الإنسان. ویموت فی نفس اللحظة التی یصل فیها الإنسان إلى مستوى رؤیة مائة بالمائة! لأنه مستعد للعیش بقوة مائة بالمائة. لقد وصلت عبقریة الإنسان إلى الکمال فی السماء ، أو فی الواقع أولئک الذین وصلوا إلى کمال العبقریة سیدخلون الجنة. الشهداء مثلهم مثل الشهداء هم أکثر الناس عبقریة فی العالم لأنهم أدرکوا الوضع جیداً ووضعوا حیاتهم علیه. الآن أثبت لنا شهداء الحرب المفروضة أنهم عباقرة خارقون. لقد رأوا وفهموا أشیاء لم یستطعها الآخرون ، وقد نما کثیرًا بهذه الطریقة لدرجة أن شغف الحیاة فی هذا العالم کان محتقرًا. قدامى المحاربین والمحررین فی المرتبة الثانیة بعد العبقریة لأنهم کانوا یمیلون قلیلاً للعیش فی هذا العالم. ولهذا بعضهم یحتج أو یطالب الحکومة بتسهیلات! فلسفة الاحتجاج لدى المحتجین ، الذین ربما وصلوا إلى معارضة النظام ، هی المطالبة بنصیب من العالم. لکن أولئک الذین ینسون المشارکة والعیش فی مجهول یستعدون فی الواقع لعزل أنفسهم تمامًا. وفی نظرهم ، الکمالیات الدنیویة هی أقل من عطسة عنزة لأن زعیمهم هو الإمام علی (ع) الذی قال: الحکومة والسلطة والسیاسة التی تحبها أکثر قیمة بالنسبة لی من عطسة عنزة.
Геній і інстынкт
Калі мы хочам выказаць прынцыповую розніцу паміж геніяльнасцю і інстынктам або творчасцю і перайманнем, дык гэта тое, што інстынкт нічога не дадае свету! Але творчасць і інавацыі, якія прыходзяць ад геніяльнасці, дадаюць нешта ў свет і павялічваюць багацце свету і ствараюць памнажэнне або сінэргію. Першы элемент, які ўсе людзі могуць дадаць да свету, - гэта слова або гаворка. Гэтага чалавека называюць жывёлай, якая гаворыць. Гаворка, выказванне і стварэнне мовы з'яўляюцца адным з творчых здольнасцей чалавека, які дадаў да свету. Персідская або англійская не існавалі раней, і Лі быў створаны чалавекам і заўсёды развіваецца і павялічваецца. Варта заўважыць, што мова і маўленне, хоць на выгляд праграмнае забеспячэнне, яго прэпараты і вынікі становяцца апаратнымі. І гэта таксама прыцягвае творчасць у матэрыяльны або прыродны свет. Адукацыя па хіміі, напрыклад, — гэта функцыя мовы, якая перадаецца ад настаўніка да вучня. Але тая ж навука (праграмнае забеспячэнне) заснавана на мінулым вопыце (папярэдні) і прыводзіць да новага вопыту, якога не было ў рэальным свеце. Такім чынам, важнасць слоў або назоўнікаў абумоўлена іх вытанчанасцю. Калі Бог кажа ў Каране: «Мы навучылі Адама ўсім імёнам, гэта значыць, вопыт ранейшых і пазнейшых істот быў прышчаплены Адаму ў выглядзе формул або праграмнага забеспячэння. Цяпер гэта таксама можа быць матэрыяльным! Гэта значыць, што Бог стварыў чып, кавалак або частка ў чалавечым мозгу, у памяці якога былі ўсе імёны. Таму матэрыя, якая паходзіць з кораня, гэта значыць, разам з духоўнасцю. Свет - гэта стоадсоткавы свет, але нашы магчымасці атрымання на 50 працэнтаў рэальныя, а астатнія 50 працэнтаў - патэнцыяльныя, і мы павінны павялічыць іх да ста працэнтаў праз адукацыю. Напрыклад, звычайна вочы не бачаць святла, але дзякуючы выкарыстанню дапаможных прылад, такіх як мікраскопы і тэлескопы, яны здольныя іх прымаць. Геніяльнасць тут азначае, што замест акуляраў лінза змяшчаецца ўнутр рагавіцы, гэта значыць, рагавіца ўзмацняе сваю функцыю. Які некаторыя называюць вокам чыстца. Вока чыстца, калі мы хочам даць матэрыяльны прыклад. Гэта як чалавеку рэнтген! Шмат чаго ён звычайна не мог бачыць, у такім выпадку ён мог бы бачыць. Растуць і астатнія органы пачуццяў чалавека. І памірае ў той самы момант, калі чалавек дасягае стоадсоткавага зроку! Таму што гатовы жыць на сто працэнтаў. Геній чалавека дасягнуў дасканаласці на небе, або насамрэч тыя, хто дасягнуў дасканаласці генія, трапяць у рай. Як і пакутнікі, пакутнікі - самыя геніяльныя людзі ў свеце, таму што яны добра распазналі сітуацыю і паклалі на яе сваё жыццё. Цяпер пакутнікі навязанай вайны даказалі нам, што яны супергеніі. Яны бачылі і разумелі тое, чаго не маглі іншыя, і такім чынам выраслі настолькі, што запал да жыцця ў гэтым свеце стаў пагарджаць. Ветэраны і вольніцы саступаюць толькі геніям, таму што яны крыху схільныя жыць на гэтым свеце. Таму некаторыя з іх і пратэстуюць, ці просяць ва ўрада аб'екты! Філасофія пратэсту пратэстоўцаў, якая, магчыма, нават дасягнула апазіцыі да рэжыму, заключаецца ў тым, каб патрабаваць долі ад свету. Але тыя, хто забываецца дзяліцца і жыве ў ананімнасці, насамрэч рыхтуюцца цалкам адрэзаць сябе. І на іх думку, мірская раскоша менш, чым чых казы, таму што іх лідэр - імам Алі (AS), які сказаў: урад, улада і палітыка, якія вам мілыя, для мяне больш каштоўныя, чым чых казы.