اندیشکده راهبردی ماهین بدنبال این است که برای همه علو تئوری بسازذ
ایران به دلایل مختلف از جمله غرب سالاری تا کنون در هیچ زمینه تئوری ندارد و به همین دلیل بر مبنای دزدی از تئوری های غربی کار می کند ما حتی برای مدیریت بحران تیوری نداریم و یا اقتصاد لذا باید تمام اندیشکده ها مشغول نهضت تیوری پردازی شوند البته اندیشکده ماهین با سابقه ۵۰ساله در این خصوص در همه ابعاد تئوری پردازی نموده و بیش از یکصد هزار مقاله به زبانهای مختلف نوشته است یا بطور پراکنده استاد حسین انصاریان و حجت الاسلام والمسلمین دکتر رشاد هم کتابی نوشته اما بطور منسجم و عملی فقط در اندیشکده ماهین صورت گرفته مثال در اقتصاد همه اقتصاد ایران بر مبنای کینزی و نئوکلاسیک آمریکایی است لذا مارلین و سرمایه داران بیش از مردم مورد توجه هستند و کاملا ضد قربانی است. اساتید دانشگاه همه بر مصرف زیاد تکیه دارند و از فقر مردم می گویند. در حالیکه تئوری اقتصادی اسلام کاهش مصرف است که به این قناعت میگوییم. قناعت از مفهوم بنیادی شکر گزاری منشأ می گیرد با شکر گزاری مردم به اینکه دارند واقف میشوند
بطور مثال همه دم از فقر و محرومیت میزنند در حالیکه مثلاً ما 40میلیون مشترک برق داریم اگر جمعیت ایران 80میلیون و هر خانوار چهار نفر منظور شود هر خانوار دو اشتراک برق و اب و غیره دارند یکی برای منزل و یکی برای مغازه پس همه مردم هم خانه دارند و هم مغازه مصرف اب و برق هم که شش برابر متوسط دنیا هست
اگر بگویم: می شود تعجب نخواهید کرد؟ قول می دهید شیعه شوید؟ چون این دلایل فقط در شیعه هست. باید که همه مردم دنیا، شیعه شوند، تا نجات پیدا کنند. تا حالا هم شیعه، دنیا را نجات داده است: نگاهی به تاریخ، حتی تاریخ معاصر، این را ثابت می کند: جنگ جهانی اول و دوم را فرموش کرده اید؟ آیا آنها شیعه بودند؟ اگر حضور سران متفقین، در تهران نبود این جنگ ها، ادامه داشت. آنها در تهران تصمیم گرفتند: که دیگر جنگی نباشد. آنهم از شعر سعدی: بنی آدم اعضای یکدیگرند: که در آفرینش زیک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضو ها را نماند قرار! حالا همین را برای اسرائیل بخوانید: اگر فهم و شعور و انسانیت داشته باشند، باید دست از جنگ بردارند. اینهمه مردم غزه را بمباران نکنند. سعدی شعر دیگری هم دارد: تیغ بران، اگر به دستت داد چرخ روزگار، هرچه خواهی ببر، اما نبر نان کسی.(یا جان کسی) آیا اگر اسرائیل شیعه بود، و چنین تفکری داشت، هرگز راضی می شد: روزانه بطور متوسط 500نفر را بکشد؟ لذا می بینیم: همه جنگ ها و کشتار ها به دست: این جرثومه فساد است. با اینکه سران متفقین تعهد کرده بودند، و در تهران قول داده بودند: دیگر جنگ نکنند، و تهران را پل پیروزی نامیدند،، ولی اسرائیل گفت: من که قول نداده ام! از همان سالهای بعد از جنگ دوم جهانی، کشتار را شروع کرد. آنهم از مقدس ترین و مظلوم ترین جای جامعه. که البته آنها هم شیعه نبودند، و دوست اسرائیل بودند. زمین هایشان را فروختند، و از آمدن آنها استقبال نمودند. اما از موقعی که شیعه شدند، توانستند در مقابل اسرائیل بایستند. الان همه غزه خود را امام حسین ع می دانند، بچه های خود را علی اصغر حسین می خوانند، و زنها هم خود را: فاطمه س و زینب ع. یمن هم که شیعه شد، از دست وهابیت خلاصی یافت. الان بزرگترین عنصر مبارزی است که: سر اسرائیل را با پنبه می برد. عراق هم که شیعه شد، پایگاههای آمریکا را مورد حمله قرار داد، تا آنها هم نتوانند به اسرائیل کمک کنند. حزب الله هم با سوراخ کردن مرزهای اسرائیل، راه را برای زیارت بیت المقدس، و نماز خواندن در آن هموار می کند. در ایران متاسفانه وهابیت نفوذ کرده، و در استان سیستان، مرکز ترور شیعیان را تاسیس نموده. و مرزبانان را شهید می کند. تا خوش خدمتی به قطر و امارات، اسرائیل و امریکا را انجام دهد. و بودجه های سنگین، از این بی پول های مفلوک بگیرد. پس اگر شیعه، و علمای شیعه نبودند، جنگهای کفار، دنیا از بین میرفت. همانطور که در فیلم ها نشان می دهند، نابودگرها بر ان حاکم می شدند. دلیل توفیق شیعه این است که: خدا را می بیند. حضرت علی می فرماید: کور باد آن چشمی که خدا را نبیند، و ایشان خودش تجلی: اسما خدا است. ما به دو دلیل می توانیم خدا را ببینیم: اول اینکه خودمان جزو خدا هستیم!(انا لله) مانند ماهی که در آب است. او چگونه میتواند تصور کند، دنیای بدون آب را؟ پس به دست و پای خود، اگر نگاه کنیم، نشانه های خدایی است(آیات الله) به همین جهت گفته شده: هرکس خود را بشناسد، خدا را هم می شناسد.(من عرف نفسه، فقد عرف ربه) دوم اینکه اگر خود را جدا از خدا هم ببینیم، و یا بخواهیم خدا را، از روبرو هم ببینیم، امکان پذیر است. شاید عالیترین هدف خلقت انسان همین باشد: دقت کند، توجه کند، تمرکز کند که :خدا را ببیند. اینهمه مردم که می گویند خدا را نمی بینیم! فقط توجه نمی کنند.مانند مسافری که ماشین های: روبرو را نمی بیند! فقط توجهش به جلو هست. این به ان معنی نیست، که مسافران برگشتی وجود ندارند. در حدیث قدسی هست که اگر انسان، عاشق خدا باشد، خدا هم عاشق او می شود. عاشق یعنی کسی که به غیر از معشوق، کسی را نمی بیند. و در حدیث قدسی دیگری هست: من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم کسی مرا: از روبرو ببیند، پس آدم را خلق کردم. هبوط آدم یک هبوط انتقالی: از درون به بیرون است. یعنی انسان، خلا را حس کند، و ببیند اگر خدا را نداشته باشد، هیچ چیز ندارد. و باید که برگردد،(توبه کند) و خدا را تماشا کند. ولذت ببرد. به همین دلیل است: وحدت و کثرت، در طول هم هستند: نه در عرض هم(انا لله،: و انا الیه راجعون)
از برادران اهل سنت می خواهم که: شیعه شوند و غیرمسلمانان را هم هدایت کنند. زیرا همه بشر از یک پدر و مادر هستند، و تفرقه بین انها معنی ندارد. اینجا صحبت 8میلیارد نفوس بشری است، که فردای قیامت ادعا می کنند: کسی به ما نگفته بود! آن وقت ما که می دانستیم و نگفتیم، به جهنم می رویم! چون قران می گوید:( وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ) اونها را نگهدارید. جلوشان را بگیرید. آنها کسانی هستند که می دانستند و نگفتند. حضرت علی و فاطمه هم، تک تک در خانه صحابه را زدند، و به آنها یاد آور شدند تا کسی نگوید: ما نمی دانستیم یا فراموش کرده بودیم. میدانید آن سوال چیست؟: آیا پیامبر حق داشته جانشین خودش را انتخاب کند؟ همه موضوع به همین سادگی است. روز قیامت از این هم ساده تر خواهد بود! دستها و پاهای شما هم شهادت می دهند. جواب شما چیست؟ لابد می گویید حق نداشته! باید به شورا واگذار می کرد. و دموکراسی را رعایت می کرد. انتصاب را به انتخابات تغییر می داد. همین جواب است که میلیونها نفر را در طول تاریخ، گمراه کرده است. حالا اگر بگوییم مردم آن موقع، هنوز از جاهلیت دور نشده بودند! این عذر بدتر از گناه است. چطور مردمی جاهل، به دموکراسی رای داده بودند؟ این نظریه مترقی که حتی امروز هم، دانشگاهیان! آن را معتبر می دانند، چطور به فکر انها رسیده بود. در هر صورت این نظر باطل است، و هیچکس در پیش خدا و روز قیامت، حجتی بر خدا ندارد. به دو دلیل ساده: یکی اینکه ابوبکر، بعد از خود عمر را انتخاب کرد: عمر بعد از خود عثمان را. چون میترسیدند اگر شورا شود، این بار علی ع رای اورد: همانطور که بعد از عثمان چنین شد. ولی همین امر نشان می دهد: جواب اشتباه است. یعنی حق انتخاب جانشین، با پیامبر بوده است. این دلیل اول که توسط خود خلفا، نقض شده و جای هیچ بحثی باقی نگذاشته است. اما دلیل دوم، از قران است: قران به پیامبر دستور داد که: از مردم نترس، و علی ع را معرفی کن. که اگر نکنی رسالت تو ناقص می شود.(والله یعصمک من الناس). یعنی خدا می دانسته که :اکثریت با جانشینی حضرت علی مخالفند. با این حال به پیامبر دستور داد: تا در اخرین حج خود، در غدیر خم، این کار را بکند. در انجا یکصد و بیست هزار حاجی، با علی ع بیعت کردند. حتی زنها، دست خود را در تشت آبی زدند :که علی ع آن را لمس کرده بود. ایا بیعت شکنی در رسم عرب، چه حکمی دارد؟ که اعراب چندین بار این بیعت را شکستند. و به روی خود نیاوردند. پس جواب منطقی و قرانی این است: بلی! حضرت محمد ص حق داشت: جانشین خودش را تعیین کند. حالا از شما می پرسند: چه خواهید کرد؟ ایا بر دروغ خلفای راشدین خواهید ایستاد؟ یا بر حق حضرت محمد اقرار خواهید کرد. این را بدانید که: حضرت علی و فاطمه هم سکوت نکردند، و راضی به این امر نشدند. حضرت علی ع یکبار با خشم، عمر را از بلند کرد وبه زمین زد. اگر باور ندارید بروید: خطبه شقشقیه را بخوانید. زیرا عمر خیانت ها به اسلام کرد: یکی از انان سوزاندن تمام: احادیث پیامبر بود. پیامبر اسلام: لا اقل 500تا نماز جمعه برگزار کرد، و 500تا هزار تا خطبه رسمی خواند. ولی کو؟ زیرا عمر همه آنها را سوزاند و گفت: (حسبنا کتاب الله) قران ما را کافی است! تا سخن پیامبر را که گفته بود: قران و عترت را بجا گذاشتم، نقض شود. حتی صیغه زنان را حرام دانست. اذان و اقامه و شکل نماز را تغییر داد. حضرت فاطمه هم هیچگاه نخواست که عمر و ابوبکر، به تشییع جنازه اش حاضر شوند. اصلا مخفی بودن قبر فاطمه س، خودش گویای همه چیز است. علمای شیعه هم هرگز نگفتند: عملکرد عمر را تایید می کنیم. بلکه وحدت شیعه و سنی را خواسته اند. زیرا خود حضرت علی ع: در یکی از خطبه ها از اینکه او را، با این افراد مقایسه یا برابر کنند، ناراحت بود: فرمود: روزگار مرا همردیف پنج نفر دیگر- در شورا - قرار داد، که بالاترینشان عثمان بود! اما آنها چطور سر مردم را شیره مالیدند؟
با دو سوال ساده شیعه شوید: و به کسی هم نگویید! اول اینکه آیا شما خودتان را بوجود آورده اید؟ یا کس دیگری؟ دوم اینکه آیا او رهایتان کرده؟ می بینید که خدا شما را خلق کرده و هوای شما را دارد. زیرا ما و پدران و همه موجودات، اصلا نمی دانیم برای چه و چگونه بوجود آمده ایم. داستانها و قصه ها و مسئله تصادف و تکامل، بافته ذهن خودمان است. همه سوالهای ما وقتی جواب قانع کننده پیدا می کند که: معتقد به خدا باشیم و همراهی او. معتقد به خدا بودن را همه دارند. حالا ممکن است: آن را در بت یا خاخام، پدر و مادر خود یا قدرت های پوشالی ببینند. اما منطقی ترین فکر: این است که او را برتر از همه بدانیم! که همان معنی( الله اکبر و لا اله الا الله) است. پیامبر اسلام هم در آغاز فرمود: (قولو لا اله الا الله تفلحوا) بگویید خدا یکی است و :غیر او خدا نیست: تا رستگار شوید: بعد دانشمندان علم کلام و فلسفه، اسم این کار را گذاشتند توحید. و یکی از اصول دین شد. حالا آنهاییکه خدا را قبول دارند، دو دسته اند: عده ای می گویند خدا ما را خلق کرده، و رها کرده است: مانند یهود. که می گویند: دست خدا بسته است. و کاری نمی تواند بکند.(یدالله مغلوله) ولی منطقی ان این است که: خدا انسان را رها نمی کند. زیرا بهترین مخلوق خدا است. و او را دوست دارد. لذا چیزی را که دوست دارد، رها نمی کند تا در دل حوادث از بین برود. حد اقل به حوادث می گوید: با او همراه باشد. لذا همراهی خدا با انسان قطعی است. فقط فرق انسان با موجودات دیگر این است که میتواند: ایده پرداز باشد! نطق و عقل و اراده و وجدان دارد. لذا اینکه خدا با انسان هست (هومعکم اینما کنتم) با دو حالت: مستقیم و غیر مستقیم امکان پذیر است. برخی ها را مستقیم مرتبط بوده، با انها صحبت میکرده(کلیم الله)، یا وحی به آنها نازل می شده است. و لی بقیه را از طرق همین ها، تفویض اختیار کرده است. که علمای کلام، آن را هدایت از طریق نبوت و امامت بیان کرده اند. یک خط مستقیم از ابتدای تاریخ تا انتها وجود دارد: بنام خط هدایت: از حضرت آدم تا خاتم، نام انها نبوت است. زیرا به انها وحی می شده. از خاتم تا قائم هم امامت است. هدایت اگر نتیجه دهد، انسانها خوشبخت تر می شوند. و براساس(دعا) خواسته خود زندگی آینده را می سازند. وارد بهشت شده و ابدی: در سعادت و خوشبختی باقی می مانند. ولی وقتی انسان ها خود رای شدند، و هدایت الهی را نپذیرفتند، به جهنم افتاده و: به مهره سوخته برای هیزم جهنم تبدیل می شوند. این عمل را متکلمین عدل و معاد، نامگذاری نمودند. لذا شیعه 5اصل دارد: توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت. آنها ییکه عدل و امات را قبول نمی کنند، در واقع تن به ظلم و ضلالت می دهند. به همین دلیل است که: مثلا همه اعراب از اسرائیل حمایت می کنند. چون برای اصول حکومت داری، عدل و امامت را قایل نیستند. هرکس با زور هم بر انها حاکم شد، او را حاکم شرعی می دانند. و دستورات او را ،خلاف شرع هم شد، اجرا می کنند. اما ولی فقیه در شیعه، باید هم عادل باشد و هم نوشته یا تاییدیه ای از: امام زمان داشته(نایب) و عالمترین افراد هم باشد: تا مردم را به اشتباه هدایت نکند. پس شما شیعه هستید. یعنی همه جهان شیعه هستند. و خودتان هم نمی دانید! البته لازم نیست که اعلام کنید. در دل خودتان شیعه باشید. و دستورات الهی را اجرا کنید: دستورات الهی هم 10چیز است: که متکلمین ان را فروع دین نامیده اند: و باید از ولی فقیه تقلید کنند: نماز خواندن، روزه گرفتن(خودسازی)،حج رفتن(گردشگری). زکات و خمس دادن(اقتصادی). امر به معروف و نهی از منکر کردن(تولی و تبری)، دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا. آیا چیز غیر لازمی در ان می بینید؟ خدا که شما را خلق کرده، و پیامبر برای هدایت فرستاده، فرموده که اگر نماز بخوانید و روزه بگیرید، مقام بالاتر و سعادت وخوشبختی بیشتری، به شما خواهم داد. آیا شما مخالف سعادتمندی از سوی خدا هستید؟ یا همه اینها را تکذیب می کنید؟ ایا با تکذیب کاری درست می شود؟ زیرا تکذیب از منشا خود شیفتگی است. شما که خودتان را تولید نکردید، چطور می خواهید توسعه بدهید؟