تفسیر (موضوعی قرآن) ماهین

تقدیم به اساتیدم مرحومین: ایت الله کاشانی و ربانی شیرازی صاحب وسائل الشیعه و این الله مهدی شاه ابادی

تفسیر (موضوعی قرآن) ماهین

تقدیم به اساتیدم مرحومین: ایت الله کاشانی و ربانی شیرازی صاحب وسائل الشیعه و این الله مهدی شاه ابادی

بازاریابی غربی

بازاریابی غربی، همان بازار یابی برای غرب است. و آموزش دهندگان آنقدر خنگ هستند که: تحولات جهانی را نمی بینند. همه عالم و آدم فهمیده اند که: آمریکا ایران را تحریم کرده! ولی اینها اصلا قبول ندارند. زیرا معنی تحریم یعنی باطل کردن: هر نوع بازاریابی است. معلوم نیست چه اتفاق دیگری باید بیافتد، تا آنها باور کنند که بازاریابی مرده است. براساس اطلاعات موجود در ماهین نیوز، یکی از روشهای اثر پذیر کردن تحریم ها، کلاسهای بازاریابی است. یعنی افرادی از سازمانهای امریکایی و انگلیسی، بودجه دریافت می کنند تا :در سرکلاس ها ثابت کنند، ایران نمی تواند و نباید تحریم ها را دور بزند. بلکه باید با آمریکا مذاکره کند. کار اینها به جایی رسیده که مثلا :یک مقام انگلیسی هم بخود اجازه می دهد: مقامات ایرانی را تحریم کند. معلوم نیست تحریم انگلیس به چه دردی می خورد، ولی برای اینها، مهم است تا آن را بزرگ کنند، یک بخش طنزی از رادیو بی بی سی، در شبکه دو پخش می شود که: حماقت این افراد را بخوبی نشان می دهد. مهمترین نقش آنها این است که: ثابت کنند ایران بدون آمریکا، نمی تواند خود را اداره کند. روش آنها برای تحمیل این تفکر، فقط تمسخر است. کاری که دوقرن است، مزدوران آمریکا و انگلیس انجام می دهند. زمانی می گفتند: فرانسه موشک می سازه، ایران آفتابه سازه. البته آفتابه هم نمی گفتند! لولهنگ می گفتند. بعد فرهنگستان فارسی جای لغت را عوض کرد. لذا سعی دارند این شعار نوستالژیک را، به زبان علمی! و به عنوان بازاریابی یا کسب و کار، بیان کنند. زمینه این تفکر نوستالژیک، در بسیاری از مسئولین ما هم وجو دارد. مثلا آنها فکر می کنند: هنوز جامعه عقب مانده، مردم فقیر، و مشکلات زندگی بسیار است. رحیم صفوی یکی از این افراد است: همه پیشرفتهای دریایی و موشکی را نفی می کند! فقط به این دلیل که: ما هنوز نتوانسته ایم: تورم را حل کنیم. این  ها نمی دانند: تورم حل شدنی نیست. زیرا با رشد جمعیت همبستگی مستقیم دارد. مثلا شما نمی توانید زمین های شمران را ثابت نگهدارید. چون زمین محدود، ولی تقاضا هر روز بیشتر می شود. یا نمی دانند که هر فقیری در ایران، از 8جا یارانه و کمک می گیرد. برق و آب برای انها رایگان است. همینکه برق و آب برای انها رایگان است، یعنی دارای خانه و ماشین هستند. و :حداقلی زندگی را دارند. حالا حرص و طمع باعث می شود :زیاده خواهی و تجمل پرستی کنند، موضوع دیگری است. همه فقرا یارانه می گیرند، و سهام عدالت دارند. پس مفهوم نوستالژیک، که بعضی ها نان شب هم ندارند! کاملا دروغ است. اما در کلاسهای کسب و کار، همه چیز غیر علمی و مطابق خواست آمریکا هست. قانون اقتصاد می گوید: همیشه اشتغال کامل است. ولی اینها می گویند:مشکل جامعه بیکاری است. یعنی حتی به ادعاهای اقتصادی خودشان هم، پشت پا می زنند. ده درصد بیکاری، لازمه اشتغال کامل است. زیرا در انصورت، اشتغال مفهوم ندارد: چون اگر همه مشغول باشند، که آزمون استخدامی و غیره، کسی شرکت نخواهد کرد، کلیه گزینش ها و استخدامی ها باید تعطیل شود. حتی کسانی که مشغول هستند، انگیزه نخواهند داشت. چون ترس از بیکاری وجود ندارد. پس باید در همه زمینه ها صادق بود! حتی در زمینه علوم اقتصادی غربی، و الا همان می شود که آمریکا و اروپا، از یکسو ادعای بشر دوستی دارند، واز سوی دیگر فلسطینی ها را دوست ندارند. اینهمه تئوری برای بازاریابی می دهند، ولی با یک تحریم به تمام دانشمندان بازاریابی زکی می گویند. دویست سال بازار یابی، با یک دستخط ترامپ به گور فرستاده می شود. واقعیت و حقیقت بازاریابی این است: که ما برای تولیدات خود  مشتری های بیشتری پیدا کنیم. ولی وقتی تحریم وجود دارد، عملا عصا گرفتن از دست کور ها است. یا بستن دست سربازان و فرستادن آنها به میدان مین. دلیل آنهم واضح است: بر اثر تحریم، بازار ایران از دست بازاریابان خارج می شود. آیا شرکتهای امریکایی ضرر می کنند؟ یا ایران؟ شما می بینید که هرچند وقت یکبار شرکتهای معظم آمریکایی و اروپایی ورشکسته می شوند. والبته آنها! نمی بینند. و هنوز در فضای 1960هستند.

وقفه در امپراتوری

ایران از ابتدا، امپراتوری بوده، هست و خواهد بود. اما برخی ها تشکیک می کنند، و می پرسند مثلا زمان قاجار هم بوده؟لذا به بررسی این موضوع می پردازیم. روش تحقیق در این خصوص، هم حالت میدانی دارد و هم کتابخانه ای. اما ساده تر از همه اینها، استفاده از اطلاعات عمومی همه مردم است. یعنی در تاریخ یا جامعه، چیز مخفی وجود ندارد! همه کس همه چیز را می دانند، فقط تحلیل آنها با هم فرق دارد. مثلا فتوای مهم میرزای شیرازی را همه می دانند. ولی تحلیل ان مهم است. به سادگی میتوان فهمید که قدرت سیاسی و اقتصادی: شخصی مثل میرزای شیرازی، از قدرت انگلیس و ناصرالدین شاه بالاتر بوده. چرا که همه می دانند، حکم تحریم تنباکو، فقط یک جمله بود: الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان علیه‌السلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.». و این شد نهضت تحریم تنباکو. همه شرکتها ورشکست شدند. و انگلیس از واقعه رژی ترسید. و قرارداد استعماری را لغو کرد. شاه قاجار هم دید شب قلیان برایش نیاوردند، گفت چرا نمی اورید؟ گفتند که میرزای شیرازی تحریم کرده! پس، هم انگلیس خلع سلاح شدند و هم قاجار. معلوم شد: توپ و تفنگ وقرارداد و رفت و آمد و رشوه و .. همه در مقابل یک دستخط، تسلیم هستند. یا می گویند در زمان پهلوی، مثلا ایران مستعمره بوده! اما باید پهلوی را از ایران جدا تحلیل کرد. مثل واقعه رژی که شاه قاجار، از اسلام جدا تحلیل شد. در زمان پهلوی، ایران بی طرف بود. یعنی در جنگ اول و دوم دخالت نکرد. مثل امروز که در جنگ اکراین دخالتی ندارد. زیرا این تصمیم نه در دربار پهلوی، نه در پنتاگون گرفته نشده. بلکه با اشاره نایب امام زمان عج انجام شده. در ان موقع هم قدرت واقعی نه در دست رضاشاه، بلکه در دست مدرس کهنه پوش، و ایت الله کاشانی بود. حتی مصدق هم نقشی جز خرابکاری نداشت. زیرا ارتش و شهربانی در دست مصدق نبود. ملی شدن نفت  محصول: حوادث سی تیر بود که مصدق ان را مستظهر به ملت می گفت. اما متین دفتری تمام حرکات او را، به دربار و انگلیس گزارش می داد. همسرش هم از قاجار بود. و هیچ نقطه قوتی نداشت. به همین جهت به محض اینکه با کاشانی در افتاد، ور افتاد. و شاعر هم در همان زمان سرود: هرکه با آل علی درافتاد، ورافتاد. در همه حوادث تاریخی در طول تاریخ ایران، پادشاهان همه از مراکز مذهبی و با حمایت مذهبیون روی کار امدند، و در جایکه با خواستند خودی نشان دهند، یا دیکتاتور و یا سرنگون شدند. که البته هردو به یک معنی است. یعنی دیکتاتور شدن به معنی خودی نشان دادن است. بلافاصله هم سقوط می کردند. این حوادث چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام پی درپی اتفاق افتاده و همه از ان اطلاع دارند. اینکه علامه طباطبایی کورش را ذوالقرنین خوانده، همه می دانند. یا جمشید جم همان حضرت سلیمان! سیاوش همان حضرت ابراهیم، رودابه همان مادر موسی ع هست، کم و بیش همه مطلع هستند. لذا در این بررسی ما نیازی به منابع اختصاصی، یا عجیب و غریب نداریم. بعد از اسلام همینطور است. عمر و ابوبکر و عثمان بعنوان: دامادهای بالقوه پیامبر مشروعیت خود را کسب کردند. و درواقع همانطور که به خواستگاری حضرت فاطمه رفته بودند، به حکومت منصوب شدند! ولی وقتی به قدرت رسیدند، آن را تکذیب کردند. و خواستند خودی نشان دهند، که می بینیم مسئله واضح اتفاق می افتد. بالاخره حضرت فاطمه س، به حضرت علی پاسخ مثبت می دهد، حکومت خلفا هم به علی ع منتقل می شود.بنی عباس هم به بهانه پسرعمویی با پیامبر، بر مراد حکومت رسیدند. چون عباس عموی پیامبر بود. و بنی عباس هم همیشه :خود را بعنوان پسرعمو با ائمه هدا، مطرح می کردند. مثلا هارون الرشید صراحتا به امام موسی کاظم گفت: ما پسر عمو هستیم، بیا اختللافات خود را حل کنیم. و موسی ابن جعفر گفت باید: حکومت را تحویل بدهی! هارون قبول نکرد و موسی ابن جعفر را زندانی کرد تا شهید شد. لذا قدرت پادشاهان ایران قبل از اسلام، از انبیا، و بعد از اسلام هم از اولاد علی است.

حرص اجتماعی

حرص و آز، برای همه بد و جزو اخلاق رذیله است.  فرقی نمی کند حرص فردی باشد یا اجتماعی.  درواقع همه گیر شدن حرص و آز و طمع، زشتی آن را از بین نمی برد. تقسیم کردن حرص قدرت و ثروت و مال اندوزی و غیبت! نیز مانع بی خطر شدن آنها نمی شود. در امپراتوری خدایی، هیچ فقیر و بینوا و بیکاری وجود ندارد. اشتغال، کامل، بازار اشباع، و مردم پر خور و پرکار هستند! این حرص و طمع هست که به شکل فقر، در ان ظاهر شده است. تولید انبوه! برای افزایش ضایعات است. و چند شغله بودن، برای پایمال کردن حق اشتغال دیگران. انسانی که جانشین خدا بر روی زمین است، آیا فقیر است؟ همه انسانها جانشین خدا برروی زمین هستند، (انی جاعل فی الارض خلیفه)  و همه موجودات و هستی و ثروت دنیا، برای این امپراتور خلق شده است.( سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا). یعنی دست خالی امپراتور نشده اند. فقط باید کمی فکر کنند: دریا و اقیانوس ها 7برابر جمعیت فعلی را غذا می دهند. معادن و ذخائر زیر زمین و داخل کوهها(یا مَنْ فِى الْبِحارِ عَجائِبُهُ، یا مَنْ فِى الْجِبالِ خَزاَّئِنُهُ،). منبع بزرگ ذخیره آب شیرین در آسمانها(ابر و باد و مه و خورشید و فلک) درختان میوه، سنبله های گندم، که صدها برابر جمعیت انسان است. لذا همه کسانی که اظهار فقر می کنند بر سه قسم هستند: اولین گروه دروغگویان هستند. که به اینها تکدی گران می گویند. همه شهرداریها با چنین تکدی گران: بی آبرو و پرطمع و دروغگو روبرو هستند: آمارها نشان می دهد که در امد کودکان کار و زباله گرد! به مراتب بیشتر از حقوق و درآمد یک مدیرکل است. فقط کافی است سرقفلی انها را بپرسید. یعنی برای اینکه در سر چهار راه بایستند، مبلغ کلانی می دهند، یا از درآمد خود کسر می کنند. در ایران مردم دلشان می سوزد و: یک سکه یا اسکناس به آنها می دهند: و صدها فحش هم به شهرداری و دولت، که چرا حق اینها را می خورد. یا آنها را جمع اوری می کند! اما در افغانستان و پاکستان، بعنوان بزرگترین منبع ارز آوری، از صنعت گدا پروری نام می برند. زیرا اغلب این تکدی گران، افغانی یا پاکستانی هستند. طالبان علاوه بر اخذ حق السهم، از این افراد برای جاسوسی نیز استفاده می کند: تا بتواند ایران و کشورهای همسایه را هم،  تابع امیرالمومنین! یکتای خود کند. یعنی هر زباله گردی یک مامور خفیه هم هست. وقتی با انها صحبت کنید، می فهمید که اغلب تحصیلکرده و با هوش هستند: رفتار محله را زیر نظر دارند. دومین گروه کسانی هستند که داستان دارند، یعنی ثروتمنمد بودند، در امد زیادی داشتند ولی تخت گاز می رفتند. چون در آمدهای زیاد، روزی خودشان نبود، گرگ اجل (فرزندان، همسران و شرکاء)حق انها را می خورند، و یک آب هم رویش! و با یک تیپ پا هم بیرون! اغلب کارتن خواب ها و معتادها، چنین هستند. کافی است کمی: با انها دمخور شوید، خواهید دید که کمتر از مدیرکل نبوده اند، ولی طاقت حساب پس دادن نداشتند، و فرار کردند. اینها را متجاهر یا نوستالژیک می گویند. فقراییکه علنا مصرف  و یا گدایی و زباله گردی می کنند، تا یکی از انها بپرسد: تا شاید کمک کند تا دوباره به شکوه گذشته برگردند. اما گروه سوم کسانی هستند که: فقر را دوست دارند(الفقر فخری) یا اینکه خداوند آنها را امتحان می کند(لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ) و اینها خود می دانند که باید صبر کنند. (بشرالصابرین) لذا اغلب بی ادعا هستند، و فقر خود را اظهار نمی کنند. از کسی هم سوال یا درخواستی ندارند. حرص اجتماعی، در اینجا، جای قاتل و شهید را عوض می کند: فقرای مخفی را به تنبلی و کم کاری متهم، و فقرای متجاهر را آبرومند توصیف می کند. مثلا وقتی که با سردار رحیم صفوی، در مورد امپراتوری دریایی ایران صحبت کردم، گفت اینها فایده ندارد! مردم فقیر هستند. به دردشان نمی خورد. گفتم آنهاییکه تو فقیر می دانی، از من وشما وضعشان بهتر است، ایشان مثل همه مردم نوستالژیک، ضمن تایید، گفتند: ولی هستند کسانیکه به نان شب هم محتاجند! و این مکانیزم جایگزینی شهید و قاتل: در مسائل اقتصادی، برای ضایع کردن دستاوردهای  امپراتوری است.

مدل بازاریابی ایرانی

نهضت و انقلاب ایران، مسیر مصرف کالاها را تغییر داد. کالاهای امریکایی و اسرائیلی، یکی پس از دیگری از دور خارج شد، و کالاهای ایرانی با مدل خاص خودش، در میان مردم مصرف می شود. مثلا شما می بینید که جهان به سوی حجاب زنان روی می اورند. از چادر و روسری تا مقنعه، شال و چفیه، بازار را پر می کنند. ژاپن فقط از راه صادرات چادر مشکی اقتصاد خود را می گرداند و چین با تولید جانماز قبله نما. و در مقابل، تولیدات چادر مشکی ایران، به کشورهای هدیگر قاچاق! می شود. این دیدگاه بسیار جالبی است که میتوان گفت: جنگ تمدن ها و فرهنگ و سلاح ها! همه تئوری است. جنگ واقعی بین بازاریابی ایرانی و ضد ایرانی است. مثلا گاز ترکمنستان به ایران صادر می شود، و گاز شیرین ایران به اروپا می رسد. این جنگ چطوری آغاز شده؟ با توجه به اهمیت بالای ژئوپلیتکی ایران، باید گفت آغازی بر این مبارزه نمی توان تصور کرد. داد و ستد، شاید بیش از تمدن سابقه دارد. برخی ها به بازاریابی قبل از تولد آدم هم معتقد شده اند. مثلا می گویند، اهرام مصر ساخت دست بشر نیست، نسل دیگری از کرات دیگری امده، ان را برای بازاریابی در زمین تاسیس کرده اند. بطوریکه می گویند نوک اهرام، یک گیرنده و فرستنده از سیارات دیگر است. البته با تئوری اسلامی هم سازگار است. زیرا حضرت آدم از بهشت بر روی زمین هبوط کرده است. موجودات اولیه در جنگل بودند، اما درواقع از بهشت به جنگل منتقل شدند، زیرا جنگل همان بهشت نیست. از امام علی سوال شد: قبل از آدم، آدم دیگری بوده؟ فرمود بلی زیرا خلقت خداوند تعطیل بردار نیست. در قران ، فرشتگان هم به این موضوع اشاره می کنند: در کرسی آزاد اندیشی رونمایی از آدم! آن را از اشتباهات خدا! ذکر می کنند. در معجزات پیامبران هم آمده که: برای تغییر سبک زندگی و غذای انسان، گاهی، مواد غذایی از بهشت می امده. مثلا خرما و رطب تازه برای حضرت مریم، قوچ برای قربانی حضرت ابراهیم، و یا انار برای دختر پیامبر. پس میتوان نتیجه گرفت: مدل بازاریابی را، خداوند به انسان یاد می داده. خودشناسی و خدا شناسی، اساس مصرف کالاها بوده است. یعنی خداوند فرمان می داد که: فلان چیز را بخرید یا نخرید. تولید کنید یا نکنید. تحقیقات بازاریابی، همان مطالعه شریعت و احکام و مسایل رساله عملیه هست. اما برخی انسان ها هم سعی داشتند: از خود ابتکاری بزنند. و اومانیسم را در مقابل خداپرستی رشد دهند. لذا به سراغ کالاها و میوه های ممنوعه می رفتند. فروش مشروبات در مقابل آب، این جریان را توضیح می دهد. خداوند می فرماید ما همه چیز را از آب زنده کریم، لذا نوشابه ای بهتر از آب و گواراتر از ان نیست. پس سهم وسیعی به جمعیت همه انسانها، برای آب، بازار ایجاد می شود. اما بشر آب میوه را ترجیح می دهد! یعنی آب مضاف! و در ادامه این تغییر الگوی مصرف، حتی آب میوه را با آتش فراوری می کند. لذا از آب به آب انگور و از آن به مشروبات الکلی(آب انگور جوشیده)منتقل می شود. و دو بازار از هم جدا می شوند، و مبارزه برای سهم بازار شکل می گیرد. سهم بازار خداوندی ، وسیع، عام و با طبیعت و خلقت انسان سازگار(حلال) است. ولی دشمنان به قصد کشتار مردم، کاهش سهم بازار خدا، و افزایش سهم بازار خودشان، آب مضاف را پیشنهاد می دهند. بازاریابی انسانی، چون قادر نیست به وسعت سهم بازار الهی باشد، لذا سعی دارد صورت مسئله را پاک کند. و بجای بازار، مصرف کننده ها را از بین ببرد. نتانیاهو به عنوان دشمن بشر امروزین، دریک ویدئو کاملا سری می گوید: مسلمانها را ابتدا با تقنگ از بین می بریم، نشد با موشک و بعد هم با سرنگ(آمپول و تزریق دارو). یعنی برای گرفتن سهم بازار، یک میلیارد نفر را از بین ببرند. در جای دیگری، خود را قوم برتر می دانند. لذا معتقدند 7میلیارد باید کشته شوند! تا 9میلیون باقی بمانند.هنرمندان یمنی هم با ساختن کلیپ، نشان می دهند: خرید هر نوع کالای اسرائیلی، پرداخت هزینه های کشتار ساکنان غزه هست.

هبوط و لعن

خداوند دوست داشت زیبایی هایش دیده شود. لذا باید موجودی را خلق می کرده: از خود دور می کرد تا از دور او را تماشا کند. و نظرش را بگوید.این بود که انسان را خلق کرد. و جهان را متکثر ساخت. مهمترین شاخصه انسان این بود که: با اختیار باید به خدا می نگریست و زیباییهای او را می گفت(عبادت می کرد) یا میتوانست به خدا نگاه نکند. اما به کجا باید نگاه می کرد؟ پس یک قطب مخالف لازم بود، که آدم ها به اختیار خود از خدا روی برگرداند، و به آن توجه و عبادت کند. لذا بهانه ای داشت و گفت که :همه باید سجده کنند بر آدم،  و میدانست شیطان سجده نخواهد کرد. به همین دلیل او را از خود دور کرد. و در قطب مقابل قرار داد. و به او اجازه داد تا توجه آدم را بخود جلب کند. ماموریت شیطان بخوبی انجام شد، آدم توجهش به غیر خدا هم جلب شد. حالا موقع انتخاب بود: شیطان یا خدا! شیطان ادای مهربانی در اورد تا بتواند، لذا نقشه خدا را برای او افشا کرد و گفت: اگر می خواهی در بهشت جاودان بمانی، و موش آزمایشگاهی خدا نباشی، از میوه ممنوعه بخور. حالا دو راه پیش پای او بود: به دستور خدا عمل کرده از ان درخت نخورد؟ و یا اینکه به دستور شیطان گوش بدهد، و خدا را دور بزند؟ حوا به کمک او آمد: فوری دو دانه گندم را خورد و گفت: ببین من چیزی نشدم. توهم بخور. توجه آدم به نفس اماره خودش هم جلب شد: زیبایی و عشق به حوا، الهه سوم او شد. و لذا قدم در دنیای کثرت گذاشت. خدا او را هم دور انداخت!  و گفت برو به عشقت برس. اما به حوا چیزی نگفت، بلکه او را به آدم سنجاق کرد. برای معلوم شدن نهایت این کثرت، حضرت حوا در جده فرود آمد، و حضرت آدم در سریلانکا. جده شاید کنار دریای سرخ بوده، و سریلانکا در دریای عمان، دیگر از بهشت و میوه های ان خبری نبود. حتی برای روشن شدن عقوبت کاری که کرده بودند، آنها را از داشتن لباس هم محروم کرد. تا گفتمان بدن تبلیغ شود. آدم دید که بدن او عریان و عیب هایش آشکار شد، فوری از برگ انجیری استفاده کرده، عورت خود را پوشاند. حالا اینجا سه موضوع از هم تفکیک شد: دوری از خدا به معنی خارج شدن از: محدوده خدا نیست، بلکه دوری از عرش و مقر فرماندهی خدا است. و این دوری هم سه حالت حداقلی دارد: اول مثل شیطان، که لفظ لعن استفاده شده. یعنی دوری بدون بازگشت. دوم دوری با امکان بازگشت به بهشت و رضوان الهی، که از لفظ هبوط استفاده شده(وقلنا اهبطوا) سوم سنجاق شدن است. که لفظ عدو از ان استفاده شده: (قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ) و مربوط به حوا می باشد: حوا باید زیر مجموعه آدم باشد. و مجازات شود. مجازات حوا نه بخاطر خوردن میوه ممنوعه بود! بلکه تاثیر گذاری او برای عصیان آدم است. لذا بازگشت او هم به حضرت آدم پیوست شده. او باید حضرت آدم را رهبر خود بداند، نه خود را رهبر آدم.  مجازات عمل معکوس هم، به معنی عداوت است. لذا بازگشت حضرت حوا، پذیرش هدایت و رهبری آدم(قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هدی)است. و بحث مستقلی از ایشان نیامده. لذا عداوت سرکشی هست. و هدایت رام شدن. و حوا با رام شدن در برابر آدم، هدایت یافت و به بهشت بازگشت. معنی عداوت برای حضرت آدم: اعتراض به حوا و تصور ذهنیت خیانت است. یعنی ابتدا تصور این بود که: با شیطان دست بیکی است(چون شیطان عدو انسان تعریف شده)، ولی وقتی هدایت را پذیرفت معلوم شد، نیت سوءی در کار نبوده. لذا با هم توبه کردند. زیرا جمال حق را از دور دیدند. و زیبایی خدا را درک کردند. و بردوری خود گریستند.  لذا فلسفه کثرت تبدیل به وحدت شد: یعنی آدم و حوا، دوباره به رضوان الهی برگشتند. ولی فرزندان آدم ماندند! آنها همه در دنیای کثرت هستند. یعنی میتوانند به خدا نظر کنند، یا از او دور شوند. نفس اماره که نمایندگی شیطان را دارد، آنها را به دوری از خدا، انکار خدا و اطاعت از شیطان فرامی خواند. این نفس اماره فقط موقعی از بین می رود، که موتور محرکه آن ازبین برود. موتور محرکه آن، شیطان هم، از خدا مهلت گرفته! حتی سلیمان هم به تنهایی نمی تواند: این مهلت از او بگیرد، مگر رستاخیز همگانی شود (یوم یبعثون)